تِرچُنَّنگویش بختیاریپاره کردن طناب یا سوراخ کردن پارچه با گذاردن آن روى سنگ و با جسمى سخت روى آن زدن.
ترچین کردنلغتنامه دهخداترچین کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زودتر چیدن و درو کردن زراعت بسبب آفتی که رسیده است چون ملخ و جز آن . گندم و جو و حبوب دیگر را برای آفتی ، زودتر از وقت چی
ترچینوئیهلغتنامه دهخداترچینوئیه . [ ت َ ئی ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حرجند در بخش مرکزی شهرستان کرمان که در 70هزارگزی شمال کرمان و بر سر راه مالرو کرمان به راور واقع است و 25
ترچین کردنلغتنامه دهخداترچین کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زودتر چیدن و درو کردن زراعت بسبب آفتی که رسیده است چون ملخ و جز آن . گندم و جو و حبوب دیگر را برای آفتی ، زودتر از وقت چی
ترچینوئیهلغتنامه دهخداترچینوئیه . [ ت َ ئی ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حرجند در بخش مرکزی شهرستان کرمان که در 70هزارگزی شمال کرمان و بر سر راه مالرو کرمان به راور واقع است و 25