تندبارلغتنامه دهخداتندبار. [ ت ُ ] (نف مرکب ) موذیات را گویند مانندشیر و پلنگ و مار و عقرب و زنبور و مورچه و امثال آن و هر جانوری که جانور دیگر را بخورد. (برهان ). سبع، مانند شیر
تنگبارلغتنامه دهخداتنگبار. [ ت َ ] (اِخ ) نامی از نامهای باریتعالی جل شأنه . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). خدا. باریتعالی . (فرهنگ فارسی معین ). از نامهای
تنگبارلغتنامه دهخداتنگبار. [ ت َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) به اصطلاح سالکان ، حضرت باریتعالی است به اعتبار وحدت حقیقی که آنجا گنجایش هیچ چیز نیست ، نه از طریق وجود و نه از راه تعقل .
تنگباری کردنلغتنامه دهخداتنگباری کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دیرپذیری کردن . به سختی بار دادن کسی را : فراخ از ذکای تو شد آن معانی که با فهم ها می کند تنگباری . رضی الدین نیشابوری
تنگباریلغتنامه دهخداتنگباری . [ ت َ ] (حامص مرکب ) صفت تنگبار. دیرپذیری . دشوارپذیری . تنگی اجازه و رخصت : چون هست تنگباری در طبع او سرشته هر ساعتی به خواهش زو بار می چه جویی ؟ سما
تندبارلغتنامه دهخداتندبار. [ ت ُ ] (نف مرکب ) موذیات را گویند مانندشیر و پلنگ و مار و عقرب و زنبور و مورچه و امثال آن و هر جانوری که جانور دیگر را بخورد. (برهان ). سبع، مانند شیر
تنگبارلغتنامه دهخداتنگبار. [ ت َ ] (اِخ ) نامی از نامهای باریتعالی جل شأنه . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). خدا. باریتعالی . (فرهنگ فارسی معین ). از نامهای
تنگبارلغتنامه دهخداتنگبار. [ ت َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) به اصطلاح سالکان ، حضرت باریتعالی است به اعتبار وحدت حقیقی که آنجا گنجایش هیچ چیز نیست ، نه از طریق وجود و نه از راه تعقل .
تنگباری کردنلغتنامه دهخداتنگباری کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دیرپذیری کردن . به سختی بار دادن کسی را : فراخ از ذکای تو شد آن معانی که با فهم ها می کند تنگباری . رضی الدین نیشابوری