تَسْلُکُواْفرهنگ واژگان قرآنتا (از طريق راهها ) نفوذ کنيد(کلمه سلوک به معناي نفوذ کردن ، و نفوذ دادن است )
تَعْلَمُواْفرهنگ واژگان قرآنتا بدانيد(علم به معناي احتمال صد در صد است ، بطوري که حتي يک در صد هم احتمال خلاف آن داده نميشود . )
تسلملغتنامه دهخداتسلم . [ ت َ ل َ ] (ع اِ) کلمه ای است که همیشه مضاف «ذی » واقع شود و معنی آن «به سلامت » می باشد، یقال اذهب بذی تسلم اذهبا بذی تسلمان و اذهبوا بذی تسلمون ؛ یعنی
ذوتسلملغتنامه دهخداذوتسلم . [ ت َ ل َ ] (ع اِ مرکب ) ذوتسلمان . ذوتسلمون : لا افعل ذلک بذی تسلم ، یا بذی تسلمان یا بذی تسلمون ؛ نکنم این کار را بجان تو، بجان شما دو تن و بجان شما
تسامیلغتنامه دهخداتسامی . [ ت َ ] (ع مص ) با یکدیگر نورد کردن به بزرگی . (زوزنی ). با هم نبرد کردن ببزرگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفاخر. (المنجد). تباری . (مت
ثقیفلغتنامه دهخداثقیف . [ ث َ ] (اِخ ) فقید ثقیف ، گم شده ٔ ثقیف . در اول اسلام به طائف دو برادر بودند یکی از آن دو زنی از بنی کنة کرد و سپس به سفری شد و زن خویش به برادر سپرد ق
ذوغذملغتنامه دهخداذوغذم . [ غ ُ ذُ ] (اِخ ) موضعی یا کوهی است . (منتهی الارب ). و یاقوت گوید: موضعی است از نواحی مدینة: ابراهیم بن هرمة راست :ما بالدیار التی کلمت من صمم لو کلمتک