تارمونیلغتنامه دهخداتارمونی . (اِخ ) تیره ای از چرام (قسم دوم از اقسام چهار بنیچه ایل جاکی کوه گیلویه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
ترموندلغتنامه دهخداترموند. [ ت ِ م ُ ] (اِخ ) شهری است در بلژیک و 9300 تن سکنه دارد و محصول آنجا کابل و پارچه های نخی است .
تاردونیلغتنامه دهخداتاردونی . (اِخ ) پسر «ایکی » ، ظاهراً از پادشاهان لولوبی : «تاردونی » پسر «ایکی » که کتیبه ای بزبان و خط «آکادی » دارد، از خدایان بابل «شمش » و «اداد» یاری می ط
احتباکلغتنامه دهخدااحتباک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بستن اِزار. ازار سخت کردن بر میان . (تاج المصادر). شلوار بر میان سخت بستن . || استوار و نیکو کردن هر چیزی . || احتباک ثوب ؛ نیکو باف
تارمونیلغتنامه دهخداتارمونی . (اِخ ) تیره ای از چرام (قسم دوم از اقسام چهار بنیچه ایل جاکی کوه گیلویه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
ترموندلغتنامه دهخداترموند. [ ت ِ م ُ ] (اِخ ) شهری است در بلژیک و 9300 تن سکنه دارد و محصول آنجا کابل و پارچه های نخی است .