تفیللغتنامه دهخداتفیل . [ ت َ ف َی ْ ی ُ ] (ع مص ) بنهایت رسیدن گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اکتهال نبات . (اقرب الموارد). || زیاده را فزون شدن جوانی . || فر
تفیلقلغتنامه دهخداتفیلق . [ ت َ ف َ ل ُ ] (ع مص ) سطبر شدن و فربه گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوشیدن در دویدن چندانکه از شدت سرعت شگفت آورد. (منت
تفیلملغتنامه دهخداتفیلم . [ ت َ ف َ ل ُ ] (ع مص ) فربه و سطبر گردیدن غلام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تافیلالتلغتنامه دهخداتافیلالت . [ ل ِ ] (اِخ ) ولایتی به مغرب ، مرکز قدیمی آن سجلماسه ، و آن زادگاه اشرف علویین فیلالیین است که تا امروز در آنجا حکومت دارند. (از المنجد). قسمتی از م
تفیللغتنامه دهخداتفیل . [ ت َ ف َی ْ ی ُ ] (ع مص ) بنهایت رسیدن گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اکتهال نبات . (اقرب الموارد). || زیاده را فزون شدن جوانی . || فر
تفیلقلغتنامه دهخداتفیلق . [ ت َ ف َ ل ُ ] (ع مص ) سطبر شدن و فربه گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوشیدن در دویدن چندانکه از شدت سرعت شگفت آورد. (منت
تفیلملغتنامه دهخداتفیلم . [ ت َ ف َ ل ُ ] (ع مص ) فربه و سطبر گردیدن غلام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متفیللغتنامه دهخدامتفیل . [ م ُ ت َ ف َی ْ ی َ ] (ع ص ) بر فیل نشسته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تفیل شود.
تفییللغتنامه دهخداتفییل . [ ت َ ] (ع مص ) ضعیف رأی خواندن . (تاج المصادر بیهقی ). زشت کردن رأی کسی را و منسوب کردن به خطا و سستی رأی و سست رأی گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج