تغ و لغلغتنامه دهخداتغ و لغ. [ ت َغ ْ غ ُ ل َ ] (ص مرکب ،از اتباع ) در تداول عامه غیرمحکم (آلتی از آلات ). (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سست و بی استحکام : بین دو تعطیل ادارات تغ و لغ
تغولغتنامه دهخداتغو. [ ت َغ ْوْ ] (ع مص ) تغت الجاریة الضحک ؛ خواست که خنده را بپوشاند و نتوانست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هلاک گردیدن . (منتهی الارب ).
تغلغتنامه دهخداتغ. [ ت َغ غ ] (اِ) آواز خوردن تخته به تخته ای یا چیز دیگر. (یادداشت مرحوم دهخدا). || آواز ترقه یا چاشنی که کم و خفیف باشد. (یادداشت ایضاً).
ترغندلغتنامه دهخداترغند. [ ت َ غ َ ] (ص )عضو یا مفصل که بر اثر غلبه ٔ بلغم یا رطوبت از حرکت بازماند، و بعربی فلج گویند و نتیجه ٔ یک علت مزمن است . (از لسان العجم شعوری ورق 274 ب
ترغللغتنامه دهخداترغل . [ ت ُ غ ُ ] (ع اِ) دُرْغُل . ترغله . قُمری . (دزی ج 1 ص 145). || کبوتر وحشی . (دزی ایضاً). و رجوع به تِرْغَلّة شود.
ترغشلغتنامه دهخداترغش . [ ت َ غ ِ ] (اِ) نوعی از زردآلو و قیسی باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ). و قیسی باشد به دهی از نواحی مشهد. (انجمن آ
ترغدهلغتنامه دهخداترغده . [ ت َ رَ / ت َ غ َ دَ / دِ ] (ص ) گرفته شده و ترنجیده . (برهان ). کوفته شده و ترنجیده . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || هر عضوی و بندی و مفصلی