تاءلغتنامه دهخداتاء. (اِ) نامی است که در اطراف تهران و خرم آباد به درخت داغداغان دهند. رجوع به داغداغان شود.
تباءلغتنامه دهخداتباء. [ ت َب ْءْ ] (ع مص ) لغتی در وَبْاء است که واو به تا بدل شده است . (منتهی الارب ). رجوع به «وباء» شود.
ترشاءلغتنامه دهخداترشاء. [ ت ِ ] (ع اِ) رسن دلو، و مذکور است در «رش و». (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). ریسمان دلو. (از المنجد) (از اقرب الموارد).
تشاحلغتنامه دهخداتشاح . [ ت َ ح ح ] (ع مص ) با همدیگر حریصی کردن بر کاری تا فوت نشود یقال : تشاح الرجلان علی الامر ای لایریدان یفوتهما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تنازع دو ن
تشاخزلغتنامه دهخداتشاخز. [ ت َ خ ُ ] (ع مص ) اختلاف و خصومت افتادن میان قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
قاشلغتنامه دهخداقاش . (اِخ ) قصبه ای است در ترکیه در ولایت قونیه در سنجاغ تکه و در 62هزارگزی انطاکیه واقع است . بخش قاش ناحیه ٔ مثلثی شکلی است که در منتهای جنوب غربی ولایت مزبو
ذلتلغتنامه دهخداذلت . [ ذِل ْ ل َ ] (ع مص ) ذُل ّ. ذُلالَة. مذلت . ذَلالَت . خوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). موهون گردیدن . خواری . (نطنزی ). هوان . حقارت . مهانت . زبونی . مق
مالک الملکلغتنامه دهخدامالک الملک . [ ل ِ کُل ْ م ُ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خداوند عالمیان . (ناظم الاطباء) : قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک
تشائیلغتنامه دهخداتشائی . [ ت َ ] (ع مص ) متفرق و پریشان شدن قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تفرق قوم . (متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد). || تسابق قوم . (متن اللغة) (المن
چماقلغتنامه دهخداچماق . [ چ ُ ] (ترکی ، اِ) گرز آهنین شش پره را گویند. (برهان ) (آنندراج ). گرز آهنی شش پهلو. (غیاث ). گرز آهنین شش پره . (ناظم الاطباء). شش پر، گرز. عمود. عمود