ترتملغتنامه دهخداترتم . [ ت َ رَت ْ ت ُ ] (ع مص ) ارتتام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). بسته شدن رشته ای بر انگشت جهت یادداشت . (ناظم الاطباء). بسته شدن رتیمه ، و رتی
ترتملغتنامه دهخداترتم . [ ت ُ ت ُ / ت َ ] (ع ص ) شر تُرْتُم (تُرْتَم )؛ شر ثابت و دائم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دائم . (اقرب الموارد) (المنجد).
ترتمیزلغتنامه دهخداترتمیز. [ ت َ ت َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) (از: تر، تازه + تمیز، پاک ) با بودن و کردن و شدن صرف شود. رجوع به «تر و تمیز» شود.
ترکاملغتنامه دهخداترکام . [ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه سورتیجی در بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری که در 7 هزارگزی خاوری کیاسر قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 185 تن سکن
صفالغتنامه دهخداصفا. [ ص َ ] (اِخ ) قلعه ای است به بحرین و هجر. ابن فقیه گوید: صفا قصبه ٔ هجر است ویوم الصفا از ایام عرب است . جریر گوید : ترکتم بوادی رحرحان نسأکم و یوم الصفا
خلقلغتنامه دهخداخلق . [ خ َ ] (ع مص ) آفریدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ابداع کردن . احداث کردن . ایجاد کردن : قال کذلک قال ربک هو علی هین و قد خلقتک م
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه و مکنی به ابوالحسن . ابن خلکان آرد: ابوالحسن احمدبن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن بر
غدیر خملغتنامه دهخداغدیر خم . [ غ َ رُ / رِ خ ُم م ] (اِخ )غدیری است بین مکه و مدینه ، و فاصله ٔ آن تا جحفه دومیل است . (معجم البلدان ). موضعی است میان حرمین در ناحیه ٔ جحفه ، بر س
ترتملغتنامه دهخداترتم . [ ت َ رَت ْ ت ُ ] (ع مص ) ارتتام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). بسته شدن رشته ای بر انگشت جهت یادداشت . (ناظم الاطباء). بسته شدن رتیمه ، و رتی