تبادیلغتنامه دهخداتبادی . [ ت َ] (ع مص ) (از «ب دو») مانند بادیه نشین گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تشبه به اهل بادیه . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). ||
تبادیدلغتنامه دهخداتبادید. [ ت َ ] (ع ص ) (از «ب دد») اتباع ابادیداست : دهبوا تبادید و ابادید؛ رفتند پریشان و متفرق .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ابادید شود.
تبادلغتنامه دهخداتباد. [ ت َ دد ] (ع مص ) (از «ب دد») حریف و همتای خویش را در حرب گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تبادحلغتنامه دهخداتبادح . [ ت َ دُ ] (ع مص ) ببازیچه بسوی یکدیگر انداختن گل و گوی و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انداختن چیز نرمی بیکدیگر. (از اقرب الموارد): و کان ا
تبادرلغتنامه دهخداتبادر. [ ت َ دُ ] (ع مص ) بهم بشتافتن . (زوزنی ). پیشی گرفتن او را بشتافتن سوی آن . (منتهی الارب ). با هم شتافتن و پیشی گرفتن در کاری . (غیاث اللغات ) (آنندراج
تبادیلغتنامه دهخداتبادی . [ ت َ] (ع مص ) (از «ب دو») مانند بادیه نشین گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تشبه به اهل بادیه . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). ||
تبادیدلغتنامه دهخداتبادید. [ ت َ ] (ع ص ) (از «ب دد») اتباع ابادیداست : دهبوا تبادید و ابادید؛ رفتند پریشان و متفرق .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ابادید شود.
تبادلغتنامه دهخداتباد. [ ت َ دد ] (ع مص ) (از «ب دد») حریف و همتای خویش را در حرب گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تبادحلغتنامه دهخداتبادح . [ ت َ دُ ] (ع مص ) ببازیچه بسوی یکدیگر انداختن گل و گوی و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انداختن چیز نرمی بیکدیگر. (از اقرب الموارد): و کان ا
تبادرلغتنامه دهخداتبادر. [ ت َ دُ ] (ع مص ) بهم بشتافتن . (زوزنی ). پیشی گرفتن او را بشتافتن سوی آن . (منتهی الارب ). با هم شتافتن و پیشی گرفتن در کاری . (غیاث اللغات ) (آنندراج