توسرخلغتنامه دهخداتوسرخ . [ س ُ ] (اِ مرکب ) قسمی ازمرکبات که میوه ٔ آن گرد است و پوست زرد لیموئی و طعمی میخوش دارد، چند گرمکی متوسط و این بزرگتر از انواع دیگر مرکبات و خردتر از
توسرخفرهنگ انتشارات معین(سُ) (اِ.) میوه ای است از جنس مرکبات شبیه پرتقال و لیمو طعم آن ترش و شیرین است و گوشت آن سرخ است .
توسرخفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. میوهای از نوع مرکبات شبیه پرتقال و نارنگی، با طعم ترشوشیرین و گوشت سرخرنگ.۲. ویژگی پرتقالی که گوشت آن سرخرنگ است.
تورخلغتنامه دهخداتورخ . [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) (از: «ورخ ») ترشدن زمین . || نرم شدن خمیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
توسخلغتنامه دهخداتوسخ . [ ت َ وَس ْ س ُ ] (ع مص ) شوخگن شدن . (از آنندراج ). ریمناک گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وسخ . (اقرب الموارد). رجوع به وسخ شود.
توسروندانلغتنامه دهخداتوسروندان . [ س َ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سنگر کهدمات است که در بخش مرکزی شهرستان رشت واقع است و 1867 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
سرخ بتلغتنامه دهخداسرخ بت . [ س ُ ب ُ ] (اِخ ) سرخ بت و خنگ بت دو بت بزرگند در موضع بامیان از مضافات کابل در سرحد بدخشان از سنگ تراشیده . گویند بلندی هر یک از آن پنجاه و دو گز باش
سرخ بیدلغتنامه دهخداسرخ بید. [ س ُ ] (اِ مرکب ) نوعی از درخت بید است . (برهان ) (آنندراج ). نوعی از هفده بید است . (غیاث ) (شرفنامه ). بعضی گویند بید موله است که بید مجنون باشد. (ب