کندوکاولغتنامه دهخداکندوکاو. [ ک َدُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) وررفتن به چیزی . کنجکاوی کردن . ته و توی چیزی را درآوردن . اجزای چیزی را ناشیانه از یکدیگر جدا کردن . وقت خود را صر
آکندنفرهنگ انتشارات معین(کَ دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - پر کردن ، انباشتن . 2 - توی چیزی را پُر کردن . 3 - سطح چیزی را با چیز دیگری پوشاندن . 4 - غنی کردن ، آبادان کردن . 5 - مدفون ساختن