تویللغتنامه دهخداتویل . [ ت َ وَی ْ ی ُ ] (ع مص ) به ویل دعا کردن برای چیزی که فرودآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تویللغتنامه دهخداتویل . [ ت ُ ] (اِ) علامتی را گفته اند که صیادان در صحرا برپای کنند تا نخجیر از آن بترسد و سوی دام آید. (برهان ) (ناظم الاطباء).
تویللغتنامه دهخداتویل . [ت َ / ت ُ ] (اِ) پیش پیشانی بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 314). پیش پیشانی گاه از بالا سوی میان سر بود و چکاد نیز همین باشد و به تازی چون آنجا موی نروید اصلع خوانندش ... (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص <sp
تویلفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد: ◻︎ پشت کوژ و سر تویل و روی بر کردار نیل / ساق چون سوهان و دندان بر مثال اسنزه (رودکی: ۵۱۰)۲. (اسم) پیشانی.۳. (اسم) تارک؛ فرق سر.
طول ضروری حفاظ،طول ضروریlength of needواژههای مصوب فرهنگستانطول موردنیاز حفاظ ایمنی راه بدون قطعات ابتدایی و انتهایی
ژتوللغتنامه دهخداژتول . [ ژِ ] (اِخ ) نام طایفه ای از بربرهای افریقای باستانی . کابیل های کنونی شاید از نژاد آنان باشند.
طوللغتنامه دهخداطول . [ طَ ] (ع مص ) منت نهادن بر کسی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || فزونی کردن بر کسی . فخر نمودن . (منتهی الارب ). با کسی فضل کردن . (زوزنی ). در فضل غلبه کردن . (تاج المصادر). غالب آمدن در فضل . (منتخب اللغات ). || غالب آمدن در درازی ، و منه فی حدیث استسقاء عمر فطال
طوللغتنامه دهخداطول . [ طَ وَ ] (ع اِمص ) درازی لفج برین شتر، یا عام است . (منتهی الارب ). درازی در لب بالائین شتر. (منتخب اللغات ).
غواصلغتنامه دهخداغواص . [ غ ُوْ وا ] (اِخ ) شاعری باستانی است ، و از شعر او در فرهنگ اسدی شاهد آمده است .رجوع به فرهنگ اسدی ذیل لغتهای پرگست و تویل شود.
روخ چکادفرهنگ فارسی عمیدکسی که موهای جلو سرش ریخته باشد و پیش سر او موی نداشته باشد؛ تویل؛ دغسر؛ اصلع: ◻︎ ایستاده بهخشم بر در او / این بهنفرین سیاه روخچکاد (حکاک: شاعران بیدیوان: ۲۸۶).
متویللغتنامه دهخدامتویل . [ م ُ ت َ وَی ْ ی ِ ] (ع ص ) دعاکننده برای چیزی که فرود آید. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تویل شود. || حقیرکننده و خوارکننده . (ناظم الاطباء). || نفرین کننده . (ناظم الاطباء).
ژان دهتویللغتنامه دهخداژان دهتویل . [ دُ هَُ ت ِ ] (اِخ ) یا هانتویل . نام شاعر نورماندی در اواخر قرن دوازدهم میلادی .
متویللغتنامه دهخدامتویل . [ م ُ ت َ وَی ْ ی ِ ] (ع ص ) دعاکننده برای چیزی که فرود آید. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تویل شود. || حقیرکننده و خوارکننده . (ناظم الاطباء). || نفرین کننده . (ناظم الاطباء).
واتویللغتنامه دهخداواتویل . (اِخ ) ژان دو. (1613 - 1702 م .) کشیش و ماجراجوی فرانسوی که خود را به لوئی چهاردهم فروخت تا تسخیر فرانش کنته را برای وی تسهیل کند.او در بزانسون متولد شد.برادرش شارل در 1670