تؤدةلغتنامه دهخداتؤدة. [ ت ُ ءَ دَ ] (ع اِمص ) (از «ؤد») آهستگی و درنگی . تُؤْدَة. (منتهی الارب ). رجوع به تواد شود.
تودهلغتنامه دهخداتوده . [ دَ / دِ ] (اِ) تل و پشته ٔ خاکستر و خرمن غله و امثال آن باشد و هر چیز که بر بالای هم ریزند. (برهان ). پشته و تل و خرمن غله و امثال آن و ریگ بسیار که بر
تودهلغتنامه دهخداتوده . [ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان زوارم است که در بخش شیروان شهرستان قوچان واقع است و 317 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
تودهدیکشنری فارسی به عربیتراکم , تکتل , تل , جلطة , حشوة , ذکر الاوز , صدمة , کتلة , کومة , مجموع اجمالي , معظم
تودهفرهنگ مترادف و متضاد۱. انبوه، پشته، تلمبار، خرمن، کومه ۲. جمهور، خلق، عامه، عوام، مردم ۳. گروه، نجد ≠ فرد ۴. جمع
تودهدیکشنری فارسی به انگلیسیaccumulation, aggregation, clump, collection, conglomerate, driftage, heap, hill, horde, mass , pile, pocket, ruck, stack
توده کردنلغتنامه دهخداتوده کردن . [دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چون تلی ساختن ، مانند خرمن جو و گندم و مانند آن . (صحاح الفرس از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تپه کردن . پشته کردن . تل کر
توده گشتنلغتنامه دهخداتوده گشتن . [ دَ / دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تل شدن . انباشته گشتن . خرمن گشتن . جمع شدن . فراهم گشتن : چو از خون در و دشت آلوده گشت ز کشته به هر جای بر توده گشت