تولغهواژهنامه آزادتُولغَه/ترکی/ قسمت بالای سر. این واژه در مناطق مرکزی افغانستان کار برد دارد. تکیه کردن،محکم گرفتن
تبلغةلغتنامه دهخداتبلغة. [ت َ ل ِ غ َ ] (ع اِ) ج ، تبالغ. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ). تبلغ و تبلغة؛ رسنی کوچک است که به رسن دلو بندند، آب کشیدن را. (اقرب الموارد)
تولچهلغتنامه دهخداتولچه . [ چ ِ ] (اِ) به معنی توله که لفظ هندی است اسم وزن دوازده ماشه . متأخرین فارس بعد حذف های مختفی لفظ «چه » زائد کرده نوعی از تفریس کرده . (غیاث اللغات ).
تولچه آلغتنامه دهخداتولچه آ. [ چ ِ ] (اِخ ) شهری است در کشور رومانی که بر رأس دلتای دانوب واقع است و 21600 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
تولهلغتنامه دهخداتوله . [ ت َ وَل ْ ل ُه ْ ] (ع مص ) (از: ول ه ) اندوهگین شدن و سرگشته و بی خود گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تبلغةلغتنامه دهخداتبلغة. [ت َ ل ِ غ َ ] (ع اِ) ج ، تبالغ. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ). تبلغ و تبلغة؛ رسنی کوچک است که به رسن دلو بندند، آب کشیدن را. (اقرب الموارد)
تولچهلغتنامه دهخداتولچه . [ چ ِ ] (اِ) به معنی توله که لفظ هندی است اسم وزن دوازده ماشه . متأخرین فارس بعد حذف های مختفی لفظ «چه » زائد کرده نوعی از تفریس کرده . (غیاث اللغات ).
تولچه آلغتنامه دهخداتولچه آ. [ چ ِ ] (اِخ ) شهری است در کشور رومانی که بر رأس دلتای دانوب واقع است و 21600 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
تولهلغتنامه دهخداتوله . [ ت َ وَل ْ ل ُه ْ ] (ع مص ) (از: ول ه ) اندوهگین شدن و سرگشته و بی خود گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).