توقیفلغتنامه دهخداتوقیف . [ ت َ ] (ع مص ) ایستانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دست آورنجن در دست کسی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). دست برنجن بر دست کردن . || به حنا خجک زدن در دست . || پی خون آلود بر خانه ٔ کمان پیچیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاط
توقیففرهنگ فارسی عمید۱. بازداشت کردن.۲. درجایی واداشتن؛ از حرکت بازداشتن.۳. ضبط کردن.۴. [قدیمی] واقف گردانیدن.
توقیففرهنگ فارسی معین(تُ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بازداشت کردن . 2 - ضبط کردن ، قضبه کردن . 3 - واقف گردانیدن .
توقفلغتنامه دهخداتوقف . [ ت َ وَق ْ ق ُ ] (ع مص ) درنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ایستادن . (زوزنی ). بازایستادن . درنگ کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بازایستادن و با لفظ کردن مستعمل است . (از آنندراج ). || چشم داشتن . (منتهی الارب )
توکفلغتنامه دهخداتوکف . [ ت َ وَک ْ ک ُ ] (ع مص ) بازعهد بستن و تیمار داشتن . یقال : هو یتوکف لهم ؛ ای یتعدهم و ینظر فی امورهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || چشم داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). چشم داشتن خیر ونیکوئی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (نا
توکولغتنامه دهخداتوکؤ. [ ت َ وَک ْ ک ُءْ ] (ع مص ) تکیه کردن . (دهار) (آنندراج ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تکیه نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تکیه کردن بر عصا. و در الاساس : جاء یتوکاءُ علی هراوته یتحامل علیها. (از اقرب الموارد).
توکیفلغتنامه دهخداتوکیف . [ ت َ ] (ع مص ) پشماکند نهادن بر ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
توکیولغتنامه دهخداتوکیو. [ ت ُ ی ُ ] (اِخ ) پایتخت کشور ژاپن که در قدیم آن را یدو می نامیدند. این شهر بر کنار خلیجی در اقیانوس آرام قرار دارد و از این روی بندر و یکی از مراکز تجارت ژاپن و از شهرهای صنعتی مهم است و 5835000 تن سکنه دارد.(از لاروس ). رجوع به قامو
توقیفگاهلغتنامه دهخداتوقیفگاه . [ ت َ / تُو ] (اِ مرکب ) زندان . فرهنگستان ایران «بازداشتگاه » را به جای این کلمه پذیرفته است . رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود.
توقیف کردنلغتنامه دهخداتوقیف کردن . [ ت َ /تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاه داشتن و ضبط کردن . (ناظم الاطباء). بازداشت کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حبس کردن . زندان کردن . به زندان کردن . بازداشتن .
arrestدیکشنری انگلیسی به فارسیدستگیری، بازداشت، توقیف، توقیف کردن، باز داشتن، محبوس کردن، حبس کردن، ناگهان توقیف کردن، جلو گیری کردن
sequestrationدیکشنری انگلیسی به فارسیتسویه، تجزیه، توقیف، مصادره، ضبط، توقیف غیر قانونی، تفرقه، انزوا، جدا سازی
توقیف کردنلغتنامه دهخداتوقیف کردن . [ ت َ /تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاه داشتن و ضبط کردن . (ناظم الاطباء). بازداشت کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حبس کردن . زندان کردن . به زندان کردن . بازداشتن .
توقیفگاهلغتنامه دهخداتوقیفگاه . [ ت َ / تُو ] (اِ مرکب ) زندان . فرهنگستان ایران «بازداشتگاه » را به جای این کلمه پذیرفته است . رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود.