توقشلغتنامه دهخداتوقش . [ ت َ وَق ْ ق ُ ] (ع مص ) جنبیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تحرک : ما هذا الذی یتوقش فی بطنک . (اقرب الموارد).
توقشتللغتنامه دهخداتوقشتل . [ ] (اِخ ) نام طبیبی هندی که کتابی بنام صد درد و صد دواو کتاب التوهم فی الامراض و العلل او را به عربی ترجمه کرده اند. (ابن ندیم از یادداشت بخط مرحوم ده
ترقشلغتنامه دهخداترقش . [ ت َ رَق ْ ق ُ ] (ع مص ) زینت دادن و آراستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد).
تقشرلغتنامه دهخداتقشر. [ ت َ ق َش ْ ش ُ ] (ع مص ) پوست واشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). باز شدن پوست ، یقال : قشره فتقشر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب
تقشطلغتنامه دهخداتقشط. [ ت َ ق َش ْ ش ُ ] (ع مص ) بی ابر گردیدن هوا و پراگنده و واشدن ابر از وی . انقشاط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
تقشعلغتنامه دهخداتقشع. [ ت َ ق َش ْ ش ُ ] (ع مص ) پراگنده شدن قوم . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد). || واشدن میغ. (تاج ا
توقشتللغتنامه دهخداتوقشتل . [ ] (اِخ ) نام طبیبی هندی که کتابی بنام صد درد و صد دواو کتاب التوهم فی الامراض و العلل او را به عربی ترجمه کرده اند. (ابن ندیم از یادداشت بخط مرحوم ده
متوقشلغتنامه دهخدامتوقش . [ م ُ ت َ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) جنبنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به توقش شود.
توقلغتنامه دهخداتوق . (ترکی ، اِ) توغ . (آنندراج ) : خلفا لشکر از جهان رانده علم و توقشان به جا مانده . سلیم (از آنندراج ).ماهیچه ٔ توق گیتی فروز بعداز آنکه پانزده روز افق دهلی
ترقشلغتنامه دهخداترقش . [ ت َ رَق ْ ق ُ ] (ع مص ) زینت دادن و آراستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد).
تقشرلغتنامه دهخداتقشر. [ ت َ ق َش ْ ش ُ ] (ع مص ) پوست واشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). باز شدن پوست ، یقال : قشره فتقشر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب