توفیق جستنلغتنامه دهخداتوفیق جستن . [ ت َ / تُو ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) توفیق خواستن . طلب موفقیت و کامیابی کردن : از خدا جوئیم توفیق ادب بی ادب محروم ماند از لطف رب . مولوی .رجوع به توف
توفیقلغتنامه دهخداتوفیق . [ ت َ ] (اِخ ) محمد پسر اسماعیل پاشا (1852-1892 م .). وی در سال 1879 م . خدیو مصر بود. او مغلوب انگلیسها شد و آنان سلطنت سودان را به وی تفویض کردند. (از
توفیقلغتنامه دهخداتوفیق . [ ت َ ] (اِخ ) محمدبن احمد استانبولی . شاگرد شیخ محمدمراد نقشبندی متوفی به سال 1274 هَ . ق . او راست : انس المعنوی فی شرح بعض المثنوی . تراجم رجال العلم
توفیقلغتنامه دهخداتوفیق . [ ت َ ] (ع مص ) (از: وف ق ) سازوار گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سازگار گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). موافق گردانیدن اسباب
توفیق خواستنلغتنامه دهخداتوفیق خواستن . [ ت َ / تُو خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) توفیق جستن . کامیابی خواستن . طلب کردن کامکاری از خدا : از ایزد عز ذکره توفیق خواهیم . (تاریخ بیهقی چ ادیب
استیفاقلغتنامه دهخدااستیفاق . [ اِ ] (ع مص ) توفیق خواستن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ). توفیق خواستن از خدای . توفیق جستن .(منتهی الارب ). || بر صواب بودن در حجت .
تسدیدلغتنامه دهخداتسدید. [ ت َ ] (ع مص ) توفیق دادن . (تاج المصادر بیهقی ). توفیق صواب و سداد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و توفیق صواب و سداد دادن خدا ک
قاقلغتنامه دهخداقاق . (اِ صوت ) اسم صوت فرورفتن چیزی در چیزی : ای خواجه نشاطی من ای شهره رفیق در جستن یار من نبودت توفیق ...ی دارم بن چو شبه سر چو عقیق بفشارم قاق تا فروتیزی قی
تحینلغتنامه دهخداتحین . [ ت َ ح َی ْ ی ُ ] (ع مص ) دوشیدن ناقه رادر وقت معین . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (ازآنندراج ). قرار دادن وقتی در تمام شب و روز برای دوشیدن شیر