توغریواژهنامه آزادتُوغرِی،/ترکی/ به معنای مستقیم، راست. این واژه در مناطق مرکزی افغانستان کاربرد دارد. تُوغرِی،/ترکی/ به معنای مستقیم، راست. این واژه در مناطق مرکزی افغانستان کار
تغریبلغتنامه دهخداتغریب . [ ت َ ] (ع مص ) دور درشدن به سفر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). امعان در زمین . (از اقرب الموارد). || پنهان و غایب گشتن . (منتهی الار
تغریبردیلغتنامه دهخداتغریبردی . [ ] (اِخ ) یکی از امرای بزرگ دولت ممالیک مصر که در زمان الملک الناصر فرج اتابک شام بودو به سال 811 هَ . ق . درگذشت . و پسرش ابن تغریبردی (امیر جمال ا
تغریثلغتنامه دهخداتغریث . [ ت َ ] (ع مص ) گرسنه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گرسنه گردانیدن . یقال : غرث کلابه ؛ ای جوعها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تغریدلغتنامه دهخداتغرید. [ ت َ ] (ع مص ) آواز بگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). اغراد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). تغرد. (اقرب الموارد). بلند برداشتن آواز و طرب انگیز
تغریرلغتنامه دهخداتغریر. [ ت َ ] (ع مص ) در خطر و هلاک افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). در خطر و هلاکت افکندن خود را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نفس و مال خود را به هل
تغریبلغتنامه دهخداتغریب . [ ت َ ] (ع مص ) دور درشدن به سفر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). امعان در زمین . (از اقرب الموارد). || پنهان و غایب گشتن . (منتهی الار
تغریبردیلغتنامه دهخداتغریبردی . [ ] (اِخ ) یکی از امرای بزرگ دولت ممالیک مصر که در زمان الملک الناصر فرج اتابک شام بودو به سال 811 هَ . ق . درگذشت . و پسرش ابن تغریبردی (امیر جمال ا
تغریثلغتنامه دهخداتغریث . [ ت َ ] (ع مص ) گرسنه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گرسنه گردانیدن . یقال : غرث کلابه ؛ ای جوعها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تغریدلغتنامه دهخداتغرید. [ ت َ ] (ع مص ) آواز بگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). اغراد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). تغرد. (اقرب الموارد). بلند برداشتن آواز و طرب انگیز
تغریرلغتنامه دهخداتغریر. [ ت َ ] (ع مص ) در خطر و هلاک افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). در خطر و هلاکت افکندن خود را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نفس و مال خود را به هل