توصیه کردنلغتنامه دهخداتوصیه کردن . [ ت َ / تُو ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندرز و نصیحت کردن . (ناظم الاطباء). سفارش کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
توصیه کردندیکشنری فارسی به انگلیسیadvise, commend, counsel, endorse, prescribe, recommend, suggest, teach
توجیه کردنلغتنامه دهخداتوجیه کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ](مص مرکب ) موجه ساختن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || توجیه کردن کلامی را؛ تأویل کردن آن . معنی به کلمه یا کلامی دادن . معنیی
توصیف کردنلغتنامه دهخداتوصیف کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) وصف کردن و بیان حال کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به وصف و وصف کردن و توصیف شود.