توشقان ئیللغتنامه دهخداتوشقان ئیل . (ترکی ، اِ مرکب ) سال چهارم از دوازده سال ترکی که سال خرگوش باشد. (ناظم الاطباء). سال خرگوش . سال چهارم از دوره ٔ دوازده ساله ٔ تاریخ ترکان . (یادد
توشقانلغتنامه دهخداتوشقان . (ترکی ، اِ) لفظ ترکی است به معنی خرگوش . از لغات ترکی نوشته شد. (غیاث اللغات ) (ازآنندراج ). و امروز خرگوش را توشان و دوشان گویند. (یادداشت بخط مرحوم د
توشگانلغتنامه دهخداتوشگان . (اِ) گلخن و توشکان . (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ص 309 شود.
توشکانلغتنامه دهخداتوشکان . (اِ) گلخن و آتشدان گرمابه و حمام را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آتشدان گرمابه . (شرفنامه ٔ منیری ). آتشدان گرمابه باشد و آن را تون نیز گ
توشمانلغتنامه دهخداتوشمان . (اِ) نشان و علامت . || میان خانه . || کوشک و قصر. (ناظم الاطباء). به همه ٔ معانی رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ص 309 شود.
توقانلغتنامه دهخداتوقان . [ ت َ ] (ع مص ) آرزو خاستن . (تاج المصادر بیهقی ). آرزوی ساختن . (زوزنی ). آرزومندی و غلبه ٔ شهوت . (غیاث اللغات ): الشهوة، توقان النفس الی الامور المست
سیچقان ئیلفرهنگ انتشارات معین[ تر. ] (اِمر.) سال موش ، نخستین سال از دور دوازده سالة ترکان و قبچاقیان و اویغوران . پس از استیلای مغول دورة دوازده سالة ترکان در ایران رواج یافت . این ترتیب د
دانگلغتنامه دهخدادانگ . (اِ) شش یک چیزی . سدس چیزی . یک قسمت از شش قسمت چیزی . دانگی . دانق . (زمخشری ). یک بخش از شش بخش چیزی . یک ششم چیزی . یک حصه از شش حصه ٔ چیزی :- پنج دان
ساللغتنامه دهخداسال . (اِ) حرکت یک دوره ٔ آفتاب است از نقطه ٔ برج حمل تا نقطه ٔ آخر برج حوت و آن را به عربی سنة گویند. (برهان ). سنة. (دهار) (انجمن آرا). عام . (دهار) (منتهی ال
اسماءالحسنیلغتنامه دهخدااسماءالحسنی . [ اَ ئُل ْ ح ُ نا ] (ع اِ مرکب ) اسماء خدای تعالی که نود و نه اسم باشد. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 2 ص 493). در تفسیر و ﷲ الاسماء الحسنی فادعوه بها آر
توشقانلغتنامه دهخداتوشقان . (ترکی ، اِ) لفظ ترکی است به معنی خرگوش . از لغات ترکی نوشته شد. (غیاث اللغات ) (ازآنندراج ). و امروز خرگوش را توشان و دوشان گویند. (یادداشت بخط مرحوم د