توشعلغتنامه دهخداتوشع. [ ت َ وَش ْ ش ُ ] (ع مص ) برآمدن گوسفند بر کوه به چرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || فراگرفتن چپ و راست کوه را. || افزون شدن . || پراکنده گ
تاشارلغتنامه دهخداتاشار. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، واقع در 46هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 9هزارگزی خاور راه مالرو جیرفت به ساردوئیه . د
تاشارلغتنامه دهخداتاشار. (اِخ ) دهی از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز واقع در 21هزارگزی شمال باختری ایذه ، کنار راه مالرو گل سیاه به ده سید نجف علی . کوهستانی ، معتدل ، دارای 170 تن سک
تاشانلغتنامه دهخداتاشان . (اِخ ) (امیر...) از بزرگان دربار پادشاهان قراختای کرمان است ، بسال 675 هَ . ق . که خواجه صدرالدین ابهری بجای قاضی فخرالدین بوزارت نصب شده بود، سلطان محم
ترشافلغتنامه دهخداترشاف . [ ت َ ] (ع مص ) مصدر بمعنی رشف .(از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به رشف شود.
تمشالغتنامه دهخداتمشا. [ ] (اِخ ) توشا. شحنه ٔ بخارا ازجانب مغول . رجوع به جهانگشای جوینی ص 83 و 87 شود.
تورم شبانۀ آلتnocturnal penile tumescenceواژههای مصوب فرهنگستاننعوظ آلت که بهطور طبیعی در بیشتر دوران زندگی مردان در خواب ایجاد میشود اختـ . توشا NPT متـ . نعوظ شبانه nocturnal erection، نعوظ صبحگاهی morning erec
توشقانلغتنامه دهخداتوشقان . (ترکی ، اِ) لفظ ترکی است به معنی خرگوش . از لغات ترکی نوشته شد. (غیاث اللغات ) (ازآنندراج ). و امروز خرگوش را توشان و دوشان گویند. (یادداشت بخط مرحوم د
جوپشتلغتنامه دهخداجوپشت . [ پ ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش لشت نشاء شهرستان رشت . سکنه ٔ آن 550 تن . آب آن از توشاجوب از سفیدرود و محصول آن برنج ، ابریشم ، چای و شغل اهال