توسن رگلغتنامه دهخداتوسن رگ . [ ت َ / تُو س َ رَ ] (ص مرکب ) توسن خوی . مقابل ساکن رگ : بی نام هم کنونش چو بید سترک خصی این بدگهر شگالک و توسن رگ استرک . خاقانی .رجوع به توسن و دیگر ترکیبهای آن شود.<b
توسنلغتنامه دهخداتوسن . [ ت َ وَس ْ س ُ ] (ع مص ) گشنی کردن فحل ناقه ٔ خوابیده را و همچنان زن خوابیده را گاییدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
توشنلغتنامه دهخداتوشن . [ ت َ وَش ْ ش ُ ] (ع مص ) کم شدن آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
توشنلغتنامه دهخداتوشن . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان گرگان است که 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 107</span
بیدسترکلغتنامه دهخدابیدسترک . [ دَ ت َ رَ ] (اِ مصغر) (از: بیدستر + -َک تصغیر) بیدستر : بی نام هم کنونْش چو بیدسترک خصی این بدگهر شغالک و توسن رگ استرک . خاقانی .رجوع به بیدستر شود.
خصیلغتنامه دهخداخصی . [ خ َ صی ی ] (ع ص ) خایه ٔ کشیده شده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) : بی نام هم کنونش چو بید سترک خصی این بدگهر شغالک توسن رگ استرک . خاقانی .|| شعری که خالی از حدیث زنان باشد. (منتهی الارب
توسنلغتنامه دهخداتوسن . [ ت َ وَس ْ س ُ ] (ع مص ) گشنی کردن فحل ناقه ٔ خوابیده را و همچنان زن خوابیده را گاییدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
توسنلغتنامه دهخداتوسن . [ ت َ / تُو س َ] (ص ، اِ) نافرهخته بود؛ یعنی ناآموخته . (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 154). وحشی و رام نشونده را گویند عموماً. (برهان ). سرکش و گردنکش و وحشی و ناآزموده . (ناظم الاطباء)... در هر صورت توس
مستوسنلغتنامه دهخدامستوسن . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) خوابناک گردنده و غنونده و پینک زده شونده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بیدارشونده . از اضداد است . (از اقرب الموارد). و رجوع به استیسان شود.
توسنلغتنامه دهخداتوسن . [ ت َ وَس ْ س ُ ] (ع مص ) گشنی کردن فحل ناقه ٔ خوابیده را و همچنان زن خوابیده را گاییدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
توسنلغتنامه دهخداتوسن . [ ت َ / تُو س َ] (ص ، اِ) نافرهخته بود؛ یعنی ناآموخته . (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 154). وحشی و رام نشونده را گویند عموماً. (برهان ). سرکش و گردنکش و وحشی و ناآزموده . (ناظم الاطباء)... در هر صورت توس