توسعلغتنامه دهخداتوسع. [ ت َ وَس ْ س ُ ] (ع مص ) فراخی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خلاف تضیق در امر و مکان . (از اقرب الموارد). فراخی نمودن . (
توسعدیکشنری عربی به فارسیاتساع دادن , گشاد کردن , بزرگ کردن , بسط دادن , بسط يافتن , منبسط شدن , پهن کردن , عريض کردن
توسالغتنامه دهخداتوسا. (اِ) توسکا. توسه . رزدار. سیاه توسه و سفیدتوسه . رجوع به توسکادر همین لغت نامه و جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 172 شود.
توسعةلغتنامه دهخداتوسعة. [ ت َ س ِ ع َ ] (ع مص ) فراخی و فراخ کردن و گاهی از غیر ناقص است هم بر این وزن مصدر می آید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ): وسع توسیعاً و توسعة. (ناظم الاطباء