توسالغتنامه دهخداتوسا. (اِ) توسکا. توسه . رزدار. سیاه توسه و سفیدتوسه . رجوع به توسکادر همین لغت نامه و جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 172 شود.
توسعلغتنامه دهخداتوسع. [ ت َ وَس ْ س ُ ] (ع مص ) فراخی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خلاف تضیق در امر و مکان . (از اقرب الموارد). فراخی نمودن . (
توسعدیکشنری عربی به فارسیاتساع دادن , گشاد کردن , بزرگ کردن , بسط دادن , بسط يافتن , منبسط شدن , پهن کردن , عريض کردن
توساچالکلغتنامه دهخداتوساچالک . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اشکور سفلی است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 126 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
توسامیشیلغتنامه دهخداتوسامیشی . (مغولی ، اِ) عطا و تیول . (فرهنگ نظام ) : ... او را یرلیغ ترخانی داد و راه خزانه داری بر وی توسامیشی فرمود.(تاریخ غازان چ کارل یان ص 20). و عنان قبض
توسانلولغتنامه دهخداتوسانلو. (اِخ ) دهی از دهستان قلعه برزند است که در بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
توساچالکلغتنامه دهخداتوساچالک . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اشکور سفلی است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 126 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
توسامیشیلغتنامه دهخداتوسامیشی . (مغولی ، اِ) عطا و تیول . (فرهنگ نظام ) : ... او را یرلیغ ترخانی داد و راه خزانه داری بر وی توسامیشی فرمود.(تاریخ غازان چ کارل یان ص 20). و عنان قبض
توسانلولغتنامه دهخداتوسانلو. (اِخ ) دهی از دهستان قلعه برزند است که در بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).