توزیع کردنلغتنامه دهخداتوزیع کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخش کردن جمعی از مردمان چیزی را در میان خود. (ناظم الاطباء). بخش کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). قسمت کردن چیزی :
تودیع کردنلغتنامه دهخداتودیع کردن . [ ت َ تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) وداع کردن . بدرود کردن یکدیگر را : ای کف و دست و ساعدو بازوهمه تودیع یکدگر بکنید. سعدی (گلستان ).رجوع به تودیع شود.
توقیع کردنلغتنامه دهخداتوقیع کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشان کردن و صحه گذاشتن پادشاه یا رئیس نامه و فرمان را جهت نفاذ و تأکید : دل وی را در باید یافت و نامه نبشت تا توقی
بارتراز کردنload-balanceواژههای مصوب فرهنگستانتوزیع کردن متوازن فعالیتهای پردازشی و ارتباطی در سراسر شبکۀ رایانهای بهطوریکه هیچ افزارهای متحمل بار بیشازحد نشود