توزیع پیشینیprior distribution, a priori distributionواژههای مصوب فرهنگستانتوزیع احتمالی که باورها و اطلاعات پیشین موجود یا مفروض دربارۀ پارامتر را تا زمانی معین و پیش از گردآوری تجربی دادهها توصیف میکند
آگهی تلویزیونیteaser 1واژههای مصوب فرهنگستانآگهی کوتاه تبلیغاتی که ویژگیهای جذاب کالا یا برنامهای را در تلویزیون به نمایش گذارد
سرآغازteaser 2واژههای مصوب فرهنگستانصحنۀ آغازی کوتاه و جالبِتوجهی از فیلم که معمولاً پیش از عنوانبندی یا همراه با آن، برای جلب نظر تماشاچی به نمایش درآید
دستگاه پسین توجه،دستگاه خلفی توجهposterior attentional systemواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی مغزی که امکان انتخاب یک شیء از میان دیگر اشیا را با توجه به ویژگیهای ادراکپذیر آن، از قبیل مکان و چگونگی استقرار و شکل و رنگ، فراهم میکند
دستگاه پیشین توجه،دستگاه قدامی توجهanterior attentional systemواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی مغزی که زمان و نحوة بهکارگیری ویژگیهای ادراکپذیر شیء، از قبیل مکان و چگونگی استقرار و شکل و رنگ، را بهمنظور انتخاب آن با هدفی خاص واپایش میکند
پیتیوزهلغتنامه دهخداپیتیوزه . [ زِ ] (اِخ ) نام تعدادی جزائر کوچک مقابل ساحل اسپانیا، در جهت جنوب غربی از جزائر بالیاره . بزرگتر آنها را ایویسا و فورمانترا نامند، این جزائر با جنگلهای کاج پوشیده شده و به این مناسبت یونانیان این محل را پیتیوزه یعنی کاجستان نامیده اند. (قاموس الاعلام ترکی ).
توزیع پیشینی آگاهندهinformative prior distributionواژههای مصوب فرهنگستاندر استنباط بیزی، نوعی چگالی احتمال پیشینی که اطلاع نظری یا تجربی دربارۀ مقدار نامعلوم پارامتر را منعکس میکند
توزیع پیشینی ناآگاهندهnon-informative prior distributionواژههای مصوب فرهنگستاندر استنباط بیزی، نوعی چگالی احتمال پیشینی که اطلاع نظری یا تجربی دربارۀ مقدار نامعلوم پارامتر را منعکس نمیکند
توزیعلغتنامه دهخداتوزیع. [ ت َ ](ع مص ) وابخشیدن چیزی میان گروهی . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پخش کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بخش کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تقسیم کردن : وزع توزیعاً؛ تقسیم کرد آن را. (ناظم الاطباء). قسمت کردن بین کسان . (از اقرب الموارد) <span class="hl
توزیعفرهنگ فارسی عمید۱. پراکنده کردن.۲. بخش کردن.۳. (اقتصاد) پخش کردن کالا بهوسیلۀ تولیدکننده و رساندن آن به مصرفکننده.⟨ توزیع حروف: (ادبی) در بدیع، تکرار نمودن یک حرف در فواصل کم، مانند تکرار حرف «ش» در این مصراع: شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی (سعدی۲: ۹۱۹).
توزیعدیکشنری فارسی به انگلیسیallotment, delivery, dispensation, dispersal, distribution, division, issue
حرف توزیعلغتنامه دهخداحرف توزیع. [ح َ ف ِ ت َ / تُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف تکریر عدد. پساوند توزیع. گاف و الف و نون که در پایان اعداد اصلی درآید و آنها رابه عدد توزیعی بدل کند، و معنی تکرار عدد را رساند.شمس قیس در عنوان حرف نسبت و تکریر اعداد گوید: چون به
توزیعلغتنامه دهخداتوزیع. [ ت َ ](ع مص ) وابخشیدن چیزی میان گروهی . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پخش کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بخش کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تقسیم کردن : وزع توزیعاً؛ تقسیم کرد آن را. (ناظم الاطباء). قسمت کردن بین کسان . (از اقرب الموارد) <span class="hl
توزیعفرهنگ فارسی عمید۱. پراکنده کردن.۲. بخش کردن.۳. (اقتصاد) پخش کردن کالا بهوسیلۀ تولیدکننده و رساندن آن به مصرفکننده.⟨ توزیع حروف: (ادبی) در بدیع، تکرار نمودن یک حرف در فواصل کم، مانند تکرار حرف «ش» در این مصراع: شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی (سعدی۲: ۹۱۹).
پست توزیعdistribution substationواژههای مصوب فرهنگستانپست برقی متصل به سامانۀ توزیع (distribution system) و تغذیهگرهای اولیه (primary feeder) برای تأمین بار تجاری و صنعتی و مسکونی
چولگی توزیعskewness of distributionواژههای مصوب فرهنگستاننامتقارن بودن یک توزیع احتمال و نیز میزان آن