تودلغتنامه دهخداتود. (اِ) توت باشد و آن میوه ایست معروف که خورند. (برهان ) (آنندراج ). توت . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). فرصاد. (یادداشت ایضاً) :
طودلغتنامه دهخداطود. [ طَ ] (اِخ ) شهرکی به صعید اعلی ، فرازِ قوص و فرودِ اسوان دارای مناظر و بستانها، آن را امیر درباس الکردی معروف به احول ، به روزگار الملک الناصر صلاح الدین
طودلغتنامه دهخداطود. [ طَ ] (اِخ ) نام کوهی که مشرف است بر عرفه بجانب صنعاء کشیده شود و بسبب بلندی بدان سراة نیز نام دهند و سراة هر چیز پشت آن چیز باشد. (معجم البلدان ).
طودلغتنامه دهخداطود. [ طَ ] (ع اِ) کوه . (منتهی الارب ). کوه بزرگ . (منتهی الارب ) (دهار) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). کوه کلان . (غیاث ). ج ، اطواد، طودة : اگرچه در رزانت و
تَوَدُّفرهنگ واژگان قرآندوست دارد(ود نوع خاصي از حب و دوست داشتن است و آن حبي است که آثار و پيامدهايي آشکار دارد )(مؤنث)
تودرلغتنامه دهخداتودر. [ ت َ وَدْ دُ ] (ع مص )به اسراف رفتن و پریشان شدن مال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به کار دشوار افتادن . (آنندراج ) (ا
تودرلغتنامه دهخداتودر. [ دُ ] (اِخ ) از خانواده های معروف انگلستان است . در فاصله ٔ سالهای 1485 و 1603 م . پنج تن از فرمانروایان انگلستان از این خانواده برخاسته اند که عبارتند ا
تودارلغتنامه دهخداتودار. (اِخ ) دهی از دهستان انگوران است که در بخش ماه نشان شهرستان زنجان واقع است و 175 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
تودرلغتنامه دهخداتودر. [ ت َ وَدْ دُ ] (ع مص )به اسراف رفتن و پریشان شدن مال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به کار دشوار افتادن . (آنندراج ) (ا
تودرلغتنامه دهخداتودر. [ دُ ] (اِخ ) از خانواده های معروف انگلستان است . در فاصله ٔ سالهای 1485 و 1603 م . پنج تن از فرمانروایان انگلستان از این خانواده برخاسته اند که عبارتند ا
تودارلغتنامه دهخداتودار. (اِخ ) دهی از دهستان انگوران است که در بخش ماه نشان شهرستان زنجان واقع است و 175 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).