توخملغتنامه دهخداتوخم . [ ت َ وَخ ْ خ ُ ] (ع مص ) ناگوارد آمدن . (تاج المصادربیهقی ). گران و ناگوارد گشتن طعام و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموار
تخمرلغتنامه دهخداتخمر. [ ت َ خ َم ْ م ُ ] (ع مص ) خِمار براوکندن [ برافکندن ]. (زوزنی ). معجر پوشیدن . (منتهی الارب ). مقنعه برافکندن و گفته اند معجر برافکندن . (از آنندراج ).
تخم کشیلغتنامه دهخداتخم کشی . [ ت ُ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) اصطلاحی است برای گشن گیری چارپایان و مواشی ، که نران فحل و برگزیده را در میان مادگان اندازند جفت گیری را.
تخم و ترکهلغتنامه دهخداتخم و ترکه . [ ت ُ م ُ ت َ رَ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول با تحقیر بمعنی اولاد و احفاد، زاد و رود آرند: از تخم و ترکه ٔ فلان ؛ از نسل او. از اولا
تخملغتنامه دهخداتخم . [ ت َ ] (ع مص ) تخمه زده گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اصل آن وخم است بمعنی تُخَمه شدن . یقال : تَخَم َ الرج
متوخملغتنامه دهخدامتوخم . [ م ُ ت َ وَخ ْ خ ِ ] (ع ص ) گران و ناگوار گردنده مثل طعام و جز آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ناگوارد شده و تخمه شده و ناتندرست .
تخملغتنامه دهخداتخم . [ ت ُ ] (اِ) دانه . (برهان ). تخم درخت و غله . (فرهنگ رشیدی ). تخم غله و درخت ، چون تخم کدو و تخم ریحان و تخم گل و تخم سنبل و امثال آن . (آنندراج ). دانه
کوب یازهلغتنامه دهخداکوب یازه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) مطراق و چکش آهنگری و مسگری را گویند. (برهان ) (آنندراج ). مطرقه و چکش آهنگری و مسگری . (ناظم الاطباء). || میخکوب را نیز گفته ا
تخمرلغتنامه دهخداتخمر. [ ت َ خ َم ْ م ُ ] (ع مص ) خِمار براوکندن [ برافکندن ]. (زوزنی ). معجر پوشیدن . (منتهی الارب ). مقنعه برافکندن و گفته اند معجر برافکندن . (از آنندراج ).