توجیه غیراستنتاجیnon-inferential justificationواژههای مصوب فرهنگستانتوجیهی که در آن موجه بودن یک باور متکی بر باور دیگر نیست بلکه یا بهخودیخود موجه است یا بر منابعی مانند احساس و ادراک و حافظه استوار است که بینیاز از توجیهان
توجیهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تبیین، تشریح، توضیح، شرح ۲. موجهسازی ۳. دلیلتراشی ۴. رویآوری ۵. روی آوردن
توجیهدیکشنری فارسی به انگلیسیaccount, apologia, justification, raison d'être, rationalization, vindication, warrant
توجیهلغتنامه دهخداتوجیه . [ ت َ ] (ع مص ) روی فراگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). روی فا چیزی کردن . (زوزنی ). روی سوی کسی کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). گردانیدن روی
مبناگراییfoundationalismواژههای مصوب فرهنگستاندیدگاهی در معرفتشناسی مبتنی بر اینکه باورهای بنیادین و غیراستنتاجی ما مبنای توجیه معرفتی سایر باورهای استنتاجیمان هستند
توجیه سخنلغتنامه دهخداتوجیه سخن . [ ت َ / تُو هَِ س ُ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد بلغا آنست که نسبت افعال و اقوال و حرکات و سکنات و جز آن بر هر ذاتی موافق کند یا بر حکم اصطلاح
توجیه کردنلغتنامه دهخداتوجیه کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ](مص مرکب ) موجه ساختن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || توجیه کردن کلامی را؛ تأویل کردن آن . معنی به کلمه یا کلامی دادن . معنیی