تتماجلغتنامه دهخداتتماج . [ ت ُ ] (ترکی ، اِ) قسمی از آش است در ترکی . (غیاث اللغات ). خوراک معروف ترکان . (کاشغری ج 1 ص 378، از حاشیه ٔ برهان چ معین ). آشی است که از سماق پزند.
لاخشهلغتنامه دهخدالاخشه . [ خ ِ ش َ / ش ِ ] (اِ) لاخشته . این کلمه به قول جوهری فارسی است و عربی آن اطریه است . تتماج . (دستوراللغة). توتماج (زمخشری ). معرب لاکشه . (مجمل ). لخشک
لاکچهلغتنامه دهخدالاکچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) تتماج . و آن آشی است معروف . (آنندراج ) (برهان ). لخشک . جون عمه . لطیفه . لاکشه . لاخشه . (بحر الجواهر). تتماج . (بحر الجواهر). رشته
لخشکلغتنامه دهخدالخشک . [ ل َ ش َ ] (اِ) نوعی از آش آردباشد. (برهان ). نوعی از آش است که از خمیر میسازند ولی آن را رشته نمی کنند بلکه از تکه های درشت خمیر چنانکه در برابر آش رشت
تتماجلغتنامه دهخداتتماج . [ ت ُ ] (ترکی ، اِ) قسمی از آش است در ترکی . (غیاث اللغات ). خوراک معروف ترکان . (کاشغری ج 1 ص 378، از حاشیه ٔ برهان چ معین ). آشی است که از سماق پزند.