توبینلغتنامه دهخداتوبین . (اِخ ) دهی از دهستان چهاردانگه است که در بخش هوراند شهرستان اهر واقع است و 122 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
طوبینلغتنامه دهخداطوبین . [ طَ ] (معرب ، اِ) از کلمه ٔ اسپانیائی توپو. موش کور. ج ، طوابین . (دزی ج 2 ص 66).
توبینگنلغتنامه دهخداتوبینگن . [گ ِ ] (اِخ ) شهری است در آلمان غربی که بر کنار نکار واقع است و در حدود 36000 تن سکنه دارد. دانشگاه معروف آن در سال 1477 م . تأسیس یافته است . (از لا
تابین باشیلغتنامه دهخداتابین باشی . (اِ مرکب ) افسر اعظم لشکر، فوج . (آنندراج ). این کلمه در ایران متداول نیست .
تابین بحریلغتنامه دهخداتابین بحری . [ ن ِ ب َ ] (اِ مرکب ) فرد سرباز نیروی دریایی . فرهنگستان ایران در مقابل این کلمه لغت «ناوی » را پذیرفته است .
تبینلغتنامه دهخداتبین . [ ت َ ب َی ْ ی ُ ] (ع مص ) بجای آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || پیدا و آشکار کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب )(از ناظم ال
تبینهلغتنامه دهخداتبینه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) عنکبوت . (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 292 الف ) (ناظم الاطباء) : درون خانه سیم و زر دفینه کشیده بر درش پرده تبینه . میرنظمی (از شعور
توبینگنلغتنامه دهخداتوبینگن . [گ ِ ] (اِخ ) شهری است در آلمان غربی که بر کنار نکار واقع است و در حدود 36000 تن سکنه دارد. دانشگاه معروف آن در سال 1477 م . تأسیس یافته است . (از لا
ثیابلغتنامه دهخداثیاب . (ع اِ) ج ِ ثوب . جامه ها : اینکه توبینی نه همه مردمندبلکه ذئابند بزیر ثیاب . ناصرخسرو.در ثیاب ربوده از درویش کی بدست آیدت بهشت و ثواب . ناصرخسرو.|| تَعلق