توبه سوزلغتنامه دهخداتوبه سوز. [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ] (نف مرکب )توبه سوزاننده . توبه شکن . باطل کننده ٔ توبه و عهد و میثاق . توبه را شکند و به گناه بازگرداند : بیا ساقی آن آتش توبه
تؤبهلغتنامه دهخداتؤبه . [ ت ُ ءَ ب َ ] (ع اِ) (از «ت ء ب ») عار و ننگ . (منتهی الارب ). اِبَة. (منتهی الارب ). رجوع به اِبة شود.
توبةلغتنامه دهخداتوبة. [ ت َ ب َ ] (اِخ ) (تل ...) در جانب شرقی دجله مقابل شهر موصل و متصل به نینوا و در آنجای تلی است که آنرا زیارت کنند و در آنجا به تفرج پردازند. رجوع به معجم
توبةلغتنامه دهخداتوبة. [ ت َ ب َ ] (اِخ ) ابن حمیربن حزن بن کعب . شاعری بوده است . (منتهی الارب ). شاعری از عشاق مشهور عرب است و در اواسط قرن اول هجری و در زمان خلافت بنی امیه م
توبةلغتنامه دهخداتوبة. [ ت َ ب َ ] (اِخ ) سوره ٔ نهمین از قرآن کریم ، مدنیه و آن دارای 129 آیت است ، پس از انفال و پیش از یونس . نام دیگر آن بحوث است . سوره ٔ برائه . (از یادداش
شرابلغتنامه دهخداشراب . [ ش َ ] (ع اِ) آشامیدنی از مایعات که جویدن در آن نباشد، حلال باشد یا حرام . ج ، اشربة. آشامیدنی . نوشیدنی . آب . مقابل طعام . (یادداشت مؤلف ). هر شی ٔ ر
عود سوختنلغتنامه دهخداعود سوختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) سوزاندن عود. درآتش انداختن عود تا از آن بوی خوش آید : دوصد بنده تا مجمر افروختندبر او عودو عنبر همی سوختند. فردوسی .بوستان عود هم
تائبلغتنامه دهخداتائب . [ ءِ ] (ع ص ) نعت است از توبه بمعنی بازگشتن از گناه . (منتهی الارب ). بازگردنده از گناه . توبه کار. توبه کننده . (غیاث ). ج ، تائبین . آنکه توبه کرده . ن
نصوحلغتنامه دهخدانصوح . [ ن َ ] (ع ص ) توبه ٔ نصوح ؛ توبه ٔ راست . (دهار) (منتهی الارب ). یا توبه ای که باز رجوع نکنند بر آنچه از آن توبه کنند یا تائب نیت رجوع ندارد . (منتهی ال
جداییلغتنامه دهخداجدایی . [ ج ُ ] (اِخ ) لطفعلی بیگ آذر آرد: از حالش چیزی معلوم نشده و بغیر از این دو سه شعر از اشعارش چیزی بنظر نرسیده است :به پیش شمع اگر پروانه سوزد نیست دشوار