تواصیلغتنامه دهخداتواصی . [ ت َ ] (ع مص ) یکدیگر را وصیت کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یکدیگر را اندرز و وصیت کردن ، منه قوله تعالی : اءَ تواصَوا به ؛ ای اوصی به اول
تواسیلغتنامه دهخداتواسی . [ ت ِ ] (اِ) فرش منقش را گویند مانند قالی و گلیم و پلاس الوان . (برهان ). گلیم و فرش منقش باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج )
تواسیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهفرش منقش، مانند گلیم و قالی: ◻︎ فکندهست فراش باد بهاری / تواسی الوان ابرکوه و کردر (عبدالقادر نائینی: رشیدی: تواسی).
تناصیبلغتنامه دهخداتناصیب . [ ت َ ] (ع اِ) علمهای راه که از سنگ سازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تقاصیرلغتنامه دهخداتقاصیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تقصاره و تقصار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گردن بندها. || ج ِ تقصیر. (ناظم الاطباء) : اینانج با امرای عراق تابه سمنان بخدمت استقب
تناصیلغتنامه دهخداتناصی . [ ت َ ] (ع مص ) موی پیشانی یکدیگر گرفتن قوم در خصومت . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || تقرب و تقابل طلح و سیال (دو نوع گیاه ) چنانکه این بر آن
تواصللغتنامه دهخداتواصل . [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) با یکدیگر پیوستن . (زوزنی ). پیوستگی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ضد تصارم . (اقرب الموارد). ضد تقاطع. (یادداشت
متواصیلغتنامه دهخدامتواصی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) یکدیگر را اندرز و وصیت کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اندرز کننده و وصیت نماینده ٔ به یکدیگر. (ناظم الاطباء
مصطفیلغتنامه دهخدامصطفی . [ م ُ طَ فا ] (اِخ ) ابن کمال الدین بن علی بکری صدیقی (1099 - 1162 هَ .ق .)، مکنی به ابوالمواهب . طریقه ٔ خلوتیان و مذهب حنفیان داشت و خود از گویندگان و
تناصیبلغتنامه دهخداتناصیب . [ ت َ ] (ع اِ) علمهای راه که از سنگ سازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تقاصیرلغتنامه دهخداتقاصیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تقصاره و تقصار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گردن بندها. || ج ِ تقصیر. (ناظم الاطباء) : اینانج با امرای عراق تابه سمنان بخدمت استقب