تواشقلغتنامه دهخداتواشق . [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) وشیق ساختن قوم گوشت را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بریدن ، یقال : تواشقه القوم بالسیوف ؛ ای قطعوه . (منتهی
تعاشقلغتنامه دهخداتعاشق . [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) با همدیگر عشق نمودن . (منتهی الارب ). با همدیگر عشق نمودن و عشق ورزیدن . (ناظم الاطباء).
تماشقلغتنامه دهخداتماشق . [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) باهم کشیدن گوشت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باهم کشیدن گوشت را، پس خوردن آن را. (از اقرب الموارد).
تواثقلغتنامه دهخداتواثق . [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) با یکدیگر استواری کردن . (زوزنی ). بهم استوار کردن . (دهار). با یکدیگر استوارکردن در چیزی . (آنندراج ). تعاهد. (اقرب الموارد).
توافق داشتنلغتنامه دهخداتوافق داشتن . [ ت َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) سازواری داشتن دررای . یگانگی داشتن در فکر. همفکری داشتن . هم رای بودن در امری . رجوع به توافق و دیگر ترکیبهای آن شود.
توارقلغتنامه دهخداتوارق . [ ت َ رِ ] (اِخ ) نام قومی بزرگ است از اقوام بربر در شمال آفریقا و در وسط صحرای کبیر و به قبائل متعدد تقسیم شده اند. و از جنوب غربی طرابلس غرب تا شهر تم
بریدنلغتنامه دهخدابریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترا
تعاشقلغتنامه دهخداتعاشق . [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) با همدیگر عشق نمودن . (منتهی الارب ). با همدیگر عشق نمودن و عشق ورزیدن . (ناظم الاطباء).
تماشقلغتنامه دهخداتماشق . [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) باهم کشیدن گوشت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باهم کشیدن گوشت را، پس خوردن آن را. (از اقرب الموارد).
تواثقلغتنامه دهخداتواثق . [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) با یکدیگر استواری کردن . (زوزنی ). بهم استوار کردن . (دهار). با یکدیگر استوارکردن در چیزی . (آنندراج ). تعاهد. (اقرب الموارد).
توافق داشتنلغتنامه دهخداتوافق داشتن . [ ت َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) سازواری داشتن دررای . یگانگی داشتن در فکر. همفکری داشتن . هم رای بودن در امری . رجوع به توافق و دیگر ترکیبهای آن شود.