تواترلغتنامه دهخداتواتر. [ ت َ ت ُ ] (ع مص ) پیاپی شدن . (زوزنی ) (دهار). پیاپی آمدن یا پس یکدیگر آمدن به مهلت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پی درپی شدن ، ما
علی التواترلغتنامه دهخداعلی التواتر. [ ع َ لَت ْ ت َ ت ُ ] (ع ق مرکب ) بنا بر تواتر. متواتراً. بطور تواتر. بطور پیوسته . و رجوع به تواتر شود.
تآترلغتنامه دهخداتآتر.[ ت ِ آ ] (فرانسوی ، اِ) تئاتر مأخوذ از فرانسه و متداول در زبان فارسی . تماشاخانه . نمایش خانه . بازیگرخانه . صحنه یا جایی که بازیگران برای نشان دادن داست
تاتریلغتنامه دهخداتاتری . (اِ) یکی از انواع استخراج لعل را گویند وآن این است که بین سنگریزه ها و خاکهای حاصله از شکستگی کوهستانها را که بر اثر زلزله یا سیل بوجود می آید برای بدست
تاترالغتنامه دهخداتاترا. (اِخ ) مجموع ارتفاعات جبال کاراپات واقع مابینا سلواکی و گالیس بارتفاع 2663 گز.
چرخۀ سوءِتغذیهmalnutrition cycleواژههای مصوب فرهنگستانچرخۀ تواتر سوءِتغذیه و عوارض آن که به تشدید سوءِتغذیه منجر میشود
علی التواترلغتنامه دهخداعلی التواتر. [ ع َ لَت ْ ت َ ت ُ ] (ع ق مرکب ) بنا بر تواتر. متواتراً. بطور تواتر. بطور پیوسته . و رجوع به تواتر شود.
زیروبمیpitch 4واژههای مصوب فرهنگستانمشخصهای مربوط به آواشناسی شنیداری که از ترکیب مختصات تواتر و دامنۀ ارتعاش تارهای صوتی به وجود آید
کوچ به کوچلغتنامه دهخداکوچ به کوچ . [ ب ِ] (ق مرکب ) رفتن به تواتر و پی درپی باشد. (برهان ). رفتن از منزلی به منزل دیگر بدون درنگ و توقف و اتراق . (ناظم الاطباء). رفتن به تواتر و پی د