توآسلغتنامه دهخداتوآس . [ ت ُ ] (اِخ ) از سرداران اسکندر که پس از فتح گدروزی به ولایت آن گماشته شد و اندکی بعد درگذشت . رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 صص 1859-1861 شود.
تواسانکشلغتنامه دهخداتواسانکش . [ ت َ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان اشکورعلیاست که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 205 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
تواسیلغتنامه دهخداتواسی . [ ت ِ ] (اِ) فرش منقش را گویند مانند قالی و گلیم و پلاس الوان . (برهان ). گلیم و فرش منقش باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج )
تواسیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهفرش منقش، مانند گلیم و قالی: ◻︎ فکندهست فراش باد بهاری / تواسی الوان ابرکوه و کردر (عبدالقادر نائینی: رشیدی: تواسی).
تواسانکشلغتنامه دهخداتواسانکش . [ ت َ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان اشکورعلیاست که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 205 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
تواسیلغتنامه دهخداتواسی . [ ت ِ ] (اِ) فرش منقش را گویند مانند قالی و گلیم و پلاس الوان . (برهان ). گلیم و فرش منقش باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج )
تواسیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهفرش منقش، مانند گلیم و قالی: ◻︎ فکندهست فراش باد بهاری / تواسی الوان ابرکوه و کردر (عبدالقادر نائینی: رشیدی: تواسی).
تاسومةلغتنامه دهخداتاسومة. [ م َ ] (ع اِ) نوعی کفش صندل . کفش راحتی . ج ، تواسیم . (دزی ج 1 صص 138-139). نعلین . (ناظم الاطباء). بغدادیان نعلی را گویند که دوالها بر آن دوخته باشند
چشلغتنامه دهخداچش . [ چ ِ ] (موصول + ضمیر) مخفف چه اش . چه آنرا.- هرچش ؛ هرچه آنرا. هرچه ورا. هرچه او را : چو هرچش ببایست شد ساخته وز آن ساخته گشت پرداخته . فردوسی .ز پیغام ه