تهلغتنامه دهخداته . [ ت َه ْ ] (اِ) زیر و پایین را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) : ز شرم دایه سر در ته فکنده زبان بسته ز پاسخ ، لب ز خنده . (ویس و رامین ).آقای دکتر معین آرد:
تهلغتنامه دهخداته . [ ت َه ْ ] (اِ) نامی است که در شمیرانات و اطراف طهران به درخت داغداغان دهند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تاو در جنگل شناسی ساعی ص 231 شود.
چم چمفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نوعی کفش که رویۀ آن را با نخ میبافند و ته آن را از لته و کهنه درست میکنند؛ گیوه.۲. سم حیوانات چهارپا؛ سم: ◻︎ تا تو چمچم کنی شکسته بُوَد / بر سرت سنگ همچو «
نمای کامل تهcomplete breech presentationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نمای ته که در آن جنین در حالت چمباتمه قرار دارد
چمچملغتنامه دهخداچمچم . [ چ ُ چ ُ ] (اِ) سم اسب و استر و خر و گاو و امثال آن را گویند. (برهان ). سم اسب و استر و گاو و خر و دیگر حیوانات را خوانند. (جهانگیری ) (از انجمن آرا) (ا
ششپرواژهنامه آزادوسیله دفاعی همانند چماق ولی کوچکتر . قطعه چوبی مثل چوبدست به طول حدود شصت سانتی متر که قطعه ای فلزی با شش پره و همانند ته گلوله خمپاره به سر آن نصب می شود تا ض
کفگیرلغتنامه دهخداکفگیر. [ ک َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) چمچه ٔ سوراخ داری که بدان کف چیزی را گیرند. کفک گیر. کفچه . (ناظم الاطباء). یکی از آلات مطبخ با سوراخهای کوچک و دسته دار که