ته برگلغتنامه دهخداته برگ . [ ت َه ْ ب َ ] (اِ مرکب ) اصطلاح در قمار با ورق مقابل سربرگ . آنکه در حلقه ٔ قمار ورقهای آخر، او را باشد.
تبرگلغتنامه دهخداتبرگ . [ ت ُ ب ُ ] (اِخ ) ولف در لغت شاهنامه بر وزن بزرگ ضبط و به کلمه ٔ تورگ ارجاع کرده و درج آن را هم فراموش کرده . درانجمن آرا چنین کلمه را بمعنی حصار آورده
تبرگزینلغتنامه دهخداتبرگزین . [ ت َ ب َ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جوانرود در بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج که فعلاً مخروبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
تبرگونلغتنامه دهخداتبرگون . [ ت َ ب َ ] (اِ) اسب فرورفته پشت . (ناظم الاطباء). طبرکون . رجوع به دزی ج 2 ص 21 و طبرکون شود.
تتبرگلغتنامه دهخداتتبرگ . [ ت ُ ب ِ ] (اِخ ) (جنگل ...) سلسله ٔ تپه های پردرختی در آلمان که بر جلگه های وستفالی مشرف است . لژیونهای واروس بسال نهم میلادی در آنجای منهزم گشت .
برگلغتنامه دهخدابرگ . [ ب َ ] (اِ) آن جزء از هر گیاهی که نازک و پهن است و از کناره های ساقه و یا شاخه های باریک میروید. (ناظم الاطباء). به عربی ورق گویند. (از برهان ). جزوی از
سربرگلغتنامه دهخداسربرگ . [ س َ ب َ ] (ص مرکب ) در قمار، مقابل ته برگ . آنکه در قمار ورق اول او راست . (یادداشت مؤلف ).
سر و تهفرهنگ گنجواژه 1ـ واژگون 2ـ کنه و بنه، بالا و پائین، سر و ته چیزی را درآوردن، سر و ته خرج را بهم رساندن 3ـ کل، همه. سر و ته یک کرباس=مثل هم. سر و ته کردن= برگشتن.
برگشته بهوضع قبلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ته بهوضع قبلی، بهحال قبل برگشته، برگشته، مسترد، استردادی، مرجوعی، مرجوع، مرجوعه، برگشت دادهشده منصرف
داغداغانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاز درختان جنگلی با برگهای بیضی و دندانهدار و نوکتیز، گلهای سبزرنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران میروید و بلندیش تا ۲۰ متر