تهزیللغتنامه دهخداتهزیل . [ ت َ ] (ع مص ) لاغر گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لاغر کردن : واللک و السندروس یسا کذلک و اًن کانا یشترکان معه
تهزیلفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهلاغر کردن: ◻︎ اگر دشمن شود فربه ز کلک اوست تهزیلش / وگر ملکت شود لاغر ز عزم اوست تسمینش (قاآنی: ۴۹۲).
تبزیللغتنامه دهخداتبزیل . [ ت َ ] (ع مص ) شکافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سوراخ کردن . (از اقرب الموارد).
تزیللغتنامه دهخداتزیل . [ ت َ زَی ْ ی ُ ] (ع مص ) پراکنده و متفرق شدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پراکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن
تعزیللغتنامه دهخداتعزیل . [ ت َ ] (ع مص ) یکسو ساختن و جدا نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنزیللغتنامه دهخداتنزیل . [ ت َ ] (اِخ ) قرآن مجید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کتاب خدای تعالی که پیغامبرخاتم آورد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چه گفت آن خداوند
مهزللغتنامه دهخدامهزل . [ م ُ هََ زْ زِ ] (ع ص ) لاغرکننده ، مقابل مُسَمِّن . فربه کننده . ج ، مهزلات . (یادداشت مؤلف ) و رجوع به تهزیل شود.
لاغرلغتنامه دهخدالاغر. [ غ َ ] (ص ) مقابل فربه . نزار. باریک . باریک اندام . اَعجف . بات ّ. ابضع. تاک ّ. خجیف . خاسف . خل ّ. رجیع. دانق . رزیح . زک ّ. ساهمة. (شتر...) سودالبطون
لکلغتنامه دهخدالک . [ ل ُ / ل َ / ل َک ک ] (اِ) صمغ حشیشة یلزق به السکین ، حارّ یابس فی الاولی . (بحر الجواهر). صمغ گیاهی است که به مرو شباهتی دارد و سرخ میباشد. (برهان ). آن
تبزیللغتنامه دهخداتبزیل . [ ت َ ] (ع مص ) شکافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سوراخ کردن . (از اقرب الموارد).