تهریملغتنامه دهخداتهریم . [ ت َ ] (ع مص ) پیر خرف گردانیدن . || بزرگ گردانیدن . || بزرگ داشتن . || ریزه ریزه بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تحریملغتنامه دهخداتحریم . [ ت َ ] (اِخ ) سوره ٔ شصت وششمین از قرآن ، مدنیة و آن دوازده آیت است ، پس از طلاق و پیش از ملک .
تحریملغتنامه دهخداتحریم . [ ت َ ] (ع مص ) حرام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (آنندراج ). حرام گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الا
تاریملغتنامه دهخداتاریم . (اِخ ) نام یکی از رودهای بزرگ آسیا واقع در چین است . (فرهنگ نظام ). نهری بشمال شرقی ترکستان : ترکان ایغور که به آئین مانوی اعتقاد داشتند و بر روی هم متم
تجریملغتنامه دهخداتجریم . [ ت َ ] (ع مص ) تمام شدن سال . (تاج المصادر بیهقی ). تمام کردن سال . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بیرون آمدن از چیزی . (از اقرب
تحریم شدنلغتنامه دهخداتحریم شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حرام گشتن . منع شدن . ناجایز شدن . حرام شدن . رجوع به تحریم شود.
تحریم کردنلغتنامه دهخداتحریم کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حرام کردن . منع کردن . حرام گردانیدن . رجوع به تحریم شود.
تحریمةلغتنامه دهخداتحریمة. [ ت َ م َ ] (ع اِ) آنچه که موجب حرام گشتن شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ص 405). || تکبیر اولی یعنی تکبیری که بعد نیت نماز گویند و این تکبیر
پیرلغتنامه دهخداپیر. (ص ،اِ) شیخ . شیخه . سالخورده . کلان سال . مسن . معمر. زرّ. مشیخه . (دهار). مقابل جوان . بزادبرآمده . دردبیس . فارض . اشیب . (منتهی الارب ). کهام . ج ، پیر
تاریملغتنامه دهخداتاریم . (اِخ ) نام یکی از رودهای بزرگ آسیا واقع در چین است . (فرهنگ نظام ). نهری بشمال شرقی ترکستان : ترکان ایغور که به آئین مانوی اعتقاد داشتند و بر روی هم متم
تجریملغتنامه دهخداتجریم . [ ت َ ] (ع مص ) تمام شدن سال . (تاج المصادر بیهقی ). تمام کردن سال . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بیرون آمدن از چیزی . (از اقرب
تحریم شدنلغتنامه دهخداتحریم شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حرام گشتن . منع شدن . ناجایز شدن . حرام شدن . رجوع به تحریم شود.
تحریم کردنلغتنامه دهخداتحریم کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حرام کردن . منع کردن . حرام گردانیدن . رجوع به تحریم شود.