تهدیدلغتنامه دهخداتهدید. [ ت َ ] (ع مص ) بیم کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تهدد. (اقرب الموارد). وعید کردن . (زوزنی ). ترسانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات
تحدیدلغتنامه دهخداتحدید. [ ت َ ] (ع مص ) حد چیزی پدید کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). تحدید خانه و زمین ؛حدود آ
تحدیدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ید، محدود کردن، منع، جلوگیری، نهی، قدغن، ممنوعیت، ممانعت افراز، کران بندی، محدودکردن، محصور کردن، احاطه مضایقه، تضییق، قیدوبند، انحصار،
تهدید دادنلغتنامه دهخداتهدید دادن . [ت َ دَ ] (مص مرکب ) ترس دادن . بیم دادن : تهدید تیغ میدهد آوخ کجاست تیغتا چون حلیش دست بگردن درآورم . خاقانی .خاقانی را دلیست چون پیکر تیغرخ چون ح
تهدید شنیدنلغتنامه دهخداتهدید شنیدن . [ ت َ ش َ / ش ِ دَ ] (مص مرکب ) سخن ترسناک و تهدیدآمیز شنیدن : به یک کرشمه کز او دل نوید کام شنیدهزار مرتبه تهدید انتقام شنید. شانی (از آنندراج ).
تهدید کردنلغتنامه دهخداتهدید کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترسانیدن و ترس دادن و تخویف کردن و اظهار عقوبت و سیاست کردن . (ناظم الاطباء). بیم کردن . ترسانیدن . (یادداشت بخط مرحوم ده