تهجالغتنامه دهخداتهجا. [ ت َ ] (اِ) شیره گرفتن از انگور را گویند. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ). شیره ای که از انگور گیرند. (ناظم الاطباء).
تهجاءلغتنامه دهخداتهجاء. [ ت َ ] (ع مص )نکوهیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). دشنام دادن کسی را به شعر. (منتهی الارب ) (آنندراج ): هجاه هجواً و هجاء و تهجاء.
تهجاعلغتنامه دهخداتهجاع . [ ت َ ](ع مص ) بخواب رفتن . (منتهی الارب ). هجع هجوعاً و تهجاعاً. (ناظم الاطباء). رجوع به هجوع شود. || (اِ) خواب سبک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
تجالغتنامه دهخداتجا. [ ت َ ] (ص ) تند و تیز. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). برنده . (ناظم الاطباء). تجا و تجار و تجاره هر سه لغت بالفتح ؛ تندوتیز. (فرهنگ رشیدی ). در طبری ؛ ت
تجابلغتنامه دهخداتجاب . [ ت َ جاب ب ] (ع مص ) نکاح کردن دو مرد خواهر یکدیگر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تجابلغتنامه دهخداتجاب . [ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ تجابة. سنگریزه های سیم که یکبار گداخته باشند وهنوز سیم در آن باقی باشد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن
تهجاءلغتنامه دهخداتهجاء. [ ت َ ] (ع مص )نکوهیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). دشنام دادن کسی را به شعر. (منتهی الارب ) (آنندراج ): هجاه هجواً و هجاء و تهجاء.
تهجاعلغتنامه دهخداتهجاع . [ ت َ ](ع مص ) بخواب رفتن . (منتهی الارب ). هجع هجوعاً و تهجاعاً. (ناظم الاطباء). رجوع به هجوع شود. || (اِ) خواب سبک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
نکوهیدنلغتنامه دهخدانکوهیدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) سرزنش کردن . (غیاث اللغات ) (از برهان قاطع) (از معیار جمالی ) (ناظم الاطباء). ملامت کردن . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). نکوهش . (جه
هجوعلغتنامه دهخداهجوع . [ هَُ ] (ع مص ) خفتن . (ترجمان جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). به خواب رفتن به شب . (منتهی الارب ). یا مطلق خواب . (اقرب الموارد) : همه شب نبودش قرار و هجو
هجاءلغتنامه دهخداهجاء. [ هَِ ] (ع اِ) شکل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). هذا علی هجاء ذاک ؛ این به شکل آن است . (از معجم متن اللغة). || دشنام . نکوهش . (ناظم ال