تهبللغتنامه دهخداتهبل . [ت َ هََ ب ْ ب ُ ] (ع مص ) ورزیدن جهت اهل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکسب . (اقرب الموارد).
تحبللغتنامه دهخداتحبل . [ ت َ ح َب ْ ب ُ ] (ع مص ) شکار کردن به دام . (منتهی الارب ). گرفته شدن صید در دام . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || فرورفتن دست و پای ستور در رسن . (اقر
تهمللغتنامه دهخداتهمل . [ ت َ م َ ] (ص ) تنبل و کاهل و سست و آزمند و حریص . || ناموافق و تهبل . (ناظم الاطباء). رجوع به تهبل شود.
stubدیکشنری انگلیسی به فارسیخرد، ته، ته چک، کنده، ریشه، ته سیگار، ته سوش، تهبلیط، کوتوله، از بیخ کندن، تحلیل بردن، کوبیدن
stubsدیکشنری انگلیسی به فارسیخراشها، ته، ته چک، کنده، ریشه، ته سیگار، ته سوش، تهبلیط، کوتوله، از بیخ کندن، تحلیل بردن، کوبیدن
تنبللغتنامه دهخداتنبل . [ تَم ْ ب َ ] (ص ) کاهل و بیکار وهیچ کاره . (برهان ) (ناظم الاطباء). کاهل و بیکار. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مرد هیچکاره . (شرفنامه ٔ منیری
متهبللغتنامه دهخدامتهبل . [ م ُ ت َ هََ ب ْ ب ِ ] (ع ص ) ورزنده جهت اهل خود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تدارک کننده برای اهل و عیال . (ناظم الاطباء). و رجوع