تهاون نمودنلغتنامه دهخداتهاون نمودن . [ ت َ وُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تهاون کردن : از روی منافست و حسد، تهاون نمود و رک بازگرفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 69). رجوع ب
تهاونلغتنامه دهخداتهاون . [ ت َ وُ ] (ع مص ) خوار داشتن . (زوزنی ) (دهار). سبک شمردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خوار و حقیر داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). استحقار. استخ
تهاونفرهنگ مترادف و متضاد۱. اهمال، سستی، سهلانگاری، غفلت، مسامحه ۲. اهمال کردن، سستی ورزیدن، سهلانگاری کردن، غفلتورزیدن، ۳. خوار شمردن ≠ جدیت
تهاونفرهنگ انتشارات معین(تَ وُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - کوتاهی کردن ، سهل انگاری کردن . 2 - خوار شمردن .
بسوءلغتنامه دهخدابسوء. [ ب َ ] (ع مص ) انس گرفتن و آرام یافتن . (منتهی الارب ). || خوگر شدن . (منتهی الارب ). خوگرفتن . || تهاون نمودن . (منتهی الارب ). || آتش گرفتن . (زوزنی ).
بس ءلغتنامه دهخدابس ء. [ ب َ ءْ ] (ع مص ) بس ء بچیزی ؛ انس گرفتن بدان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوگر شدن . (ناظم الاطباء). بسوء. (اقرب الموارد) (ناظم ال
استواریلغتنامه دهخدااستواری . [ اُ ت ُ ] (حامص ) محکمی . قرصی . حصانت . رزانت . اِحکام . متانت . (مجمل اللغة)(زمخشری ). استحکام . محکم کاری . دناج . رصافة. رصانت . طباخ . (منتهی ال
تهاون کردنلغتنامه دهخداتهاون کردن . [ ت َوُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تحقیر کردن و اهانت نمودن و غفلت کردن . (ناظم الاطباء) : گفتند بدین تهاون که بر ایشان کرد و بی نیازیی که از ایشان نمود ه
نمودنلغتنامه دهخدانمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص ) نشان دادن . ارائه دادن : بپرسید از او راه فرزند خردسوی بابکش راه بنمود گرد. فردوسی .وگر نیست فرمای تا بگذرم نمائی ره کشور د