تهاللغتنامه دهخداتهال . [ ت َ ] (اِ) غار و مغاره ٔ کوه را گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). غار. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). || سرداب . (ناظم ال
طحالگویش اصفهانی تکیه ای: esporz طاری: ------- طامه ای: esbol طرقی: espol کشه ای: sebarz نطنزی: esbol
تهالکلغتنامه دهخداتهالک . [ت َ ل ُ ] (ع مص ) تهالک علی الفراش ؛ بر بستر افتادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || خمان و چمان رفتن زن . (آنندراج
تهالکفرهنگ انتشارات معین(تَ لُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) باز افتادن ، افتادن ، تساقط . 2 - تمایل یافتن در حین راه رفتن . 3 - آزمند شدن ، حریص شدن بر چیزی . 4 - کوشش کردن به شتاب در امری .
تالابلغتنامه دهخداتالاب . (اِ) تال . (برهان ). آبگیر و استخر را در هند تالاب گویند. (فرهنگ نظام ). آبگیر و استخر وبرکه . (ناظم الاطباء). استخر. (برهان ). غدیر. کول .
تالاب رودلغتنامه دهخداتالاب رود. (اِخ ) رودی است که بدریاچه ٔ هامون ریزد و تا محل تلاقی با رود میرجاوه ، خط سرحدی ایران در بلوچستان تعیین شده است .
تال زنلغتنامه دهخداتال زن . [ زَ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔ تال . (آنندراج ) : دهم نسبت تال زن با صباکه این نافه سایست و آن نغمه سا. ظهوری (از آنندراج ).رجوع به تال (ساز) شود.
تهالکلغتنامه دهخداتهالک . [ت َ ل ُ ] (ع مص ) تهالک علی الفراش ؛ بر بستر افتادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || خمان و چمان رفتن زن . (آنندراج
تهالکفرهنگ انتشارات معین(تَ لُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) باز افتادن ، افتادن ، تساقط . 2 - تمایل یافتن در حین راه رفتن . 3 - آزمند شدن ، حریص شدن بر چیزی . 4 - کوشش کردن به شتاب در امری .
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن سمی بن رواس بن دالان بن صعب بن حارث بن مرهب همدانی المرهبی . ابن الکلبی گوید که او وقعه ٔ قادسیه را درک کرد، و او راست :اقدم اخافهم علی
تاللغتنامه دهخداتال . (اِ) طبق مس و برنج و نقره و طلا و امثال آن . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا). مأخوذ از هندی . طبق مس و نقره و طلا و جزآن . (ناظم الاطباء). سینی فل
اسوارلغتنامه دهخدااسوار. [ اِس ْ/ اُس ْ ] (معرب ، ص ، اِ) (معرب از فارسی ) قائد فارسیان : الاسوار [ بالکسر ]، من اساورةالفرس ، عجمی معرب ، و هو الرامی و قیل الفارس . و الاسوار [