تنیزهلغتنامه دهخداتنیزه . [ ت َ زَ / زِ ](اِ) بمعنی طرف و دامن باشد، چنانکه گویند تنیزه ٔ کوه ، مراد از آن دامن کوه باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ). و
تنیزهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدامنۀ کوه: ◻︎ شاهبهرام از این قرار نگشت / سوی شیر آمد از تنیزۀ دشت (نظامی۴: ۵۸۸).
تنیزهلغتنامه دهخداتنیزه . [ ت َ زَ / زِ ](اِ) بمعنی طرف و دامن باشد، چنانکه گویند تنیزه ٔ کوه ، مراد از آن دامن کوه باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ). و
تنزهلغتنامه دهخداتنزه . [ ت َ ن َزْ زُه ْ ] (ع مص ) دور شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی )(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). برآمدن به سیر باغ و سبزه زار و صاحب قاموس گو
تنزهلغتنامه دهخداتنزه . [ ت ُ زَ / زِ ] (اِ) چیزی باشد که نخست از درخت سر زند و بعد از آن برگ از میان آن برآید. (برهان ). تنده و غنچه مانندی که نخست از شاخ درخت سر زند. جوزق . (