تنگ گلورهلغتنامه دهخداتنگ گلوره . [ ت َ گ ُ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جانکی است که در بخش مردکان شهرستان شهرکرد واقع است و 134 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
تنگلغتنامه دهخداتنگ . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فیلاب است که در بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
تنگلغتنامه دهخداتنگ . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار است که 4000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
تنگلغتنامه دهخداتنگ . [ ت َ ] (اِخ ) نام مقامی باشد از ترکستان که ترکان تنگی به آن منسوب و به خوش صورتی مشهورند. (برهان ). شهری است از ترکستان به حسن خیزی معروف . (انجمن آرا) (
تنگلغتنامه دهخداتنگ . [ ت َ ] (اِخ ) نام ولایتی است از بدخشان . (برهان ). نام ملکی ازبدخشان . (غیاث اللغات ). ناحیه ای در بدخشان . (ناظم الاطباء). ولایتی است از ملک بدخشان قریب
تنگ گلورهلغتنامه دهخداتنگ گلوره . [ ت َ گ ُ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جانکی است که در بخش مردکان شهرستان شهرکرد واقع است و 134 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
محزوقلغتنامه دهخدامحزوق . [ م َ ] (ع ص ) ابریق محزوق العنق ؛ آبدستان تنگ گلوگاه تنگ گردن . (از منتهی الارب ) (یادداشت مرحوم دهخدا).
تنگلهواژهنامه آزادتونگله- ا.tongele:کوزه ، ظرف دسته دار یا بی دسته سفالین یا شیشه ای که برای نگه داری آب از آن استفاده می شود. همین پسوند که در تنگله به کار رفته است برای کوچک کر
اعضاضلغتنامه دهخدااعضاض . [ اِ ] (ع مص ) گزانیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). در گزانیدن قرار دادن : اعضه الشی ٔ؛ جعله یعضه . (از اقرب الموارد). فرا دندان دادن . (تاج المصادر
عنقلغتنامه دهخداعنق . [ ع ُ ن ُ ] (ع اِ) گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فاصله ٔ بین سر و بدن . (از اقرب الموارد). بصورت مذکر و مؤنث به کار میرودو تذکیر آن بی