تنگ و ترشلغتنامه دهخداتنگ و ترش . [ ت َ گ ُ ت ُ رُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) ناموزون و کوتاه و تنگ ، در صفت جامه : جامه ای تنگ و ترش ؛ جامه ای تنگ و بی اندام . جامه ای کوتاه و تنگ و نام
رخنه کردنلغتنامه دهخدارخنه کردن . [ رَ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سوراخ کردن . شکافتن . شکاف ایجاد کردن . چاک پدید آوردن : به تیغ پاره کند ورقه های چون پولادبه تیر رخنه کند غیبه ه
تنگ و ترشلغتنامه دهخداتنگ و ترش . [ ت َ گ ُ ت ُ رُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) ناموزون و کوتاه و تنگ ، در صفت جامه : جامه ای تنگ و ترش ؛ جامه ای تنگ و بی اندام . جامه ای کوتاه و تنگ و نام
ترشلغتنامه دهخداترش . [ ت ُ/ ت ُ رُ ] (ص ) مزه ٔ معروف که بعربی حامض گویند. (غیاث اللغات ). طعم معروف . (آنندراج ). حامض و هر چیز که حموضت داشته باشد و دارای مزه ٔ نامطبوع بود.
ولغتنامه دهخداو. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حر
تنگ گذاشتنلغتنامه دهخداتنگ گذاشتن . [ ت َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) در فشار گذاشتن . در منگنه گذاشتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).- تنگ گذاشتن بادنجان ؛ (اصطلاح خانگی ) ریختن بادنجان پخته