ترنگیدنلغتنامه دهخداترنگیدن . [ ت ُ رُ / رَ دَ ] (مص ) صدا و آواز کردن چله ٔ کمان و شمشیر و گرز و مانند آن . (ناظم الاطباء). صدای رسیدن گرز و شمشیر و جز آن به چیزی : ز کوب گرز و تر
تنبیدنلغتنامه دهخداتنبیدن . [ تَم ْ دَ ] (مص ) بمعنی لرزیدن و طپیدن و حرکت کردن باشد. (برهان ). لرزیدن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (فرهنگ رشیدی ). لرزیدن و طپیدن و بی آرام شدن
تنبیدنلغتنامه دهخداتنبیدن . [ تُم ْ دَ ] (مص ) در تداول ، افتادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || خراب شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
تنجیدنلغتنامه دهخداتنجیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) بمعنی پیچیدن و درهم فشردن باشد.(برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درهم کشیدن و سخت وتنگ کشیدن . (ناظم الاطباء). شاید از ریشه ٔ تنگ بم
ترنگیدنلغتنامه دهخداترنگیدن . [ ت ُ رُ / رَ دَ ] (مص ) صدا و آواز کردن چله ٔ کمان و شمشیر و گرز و مانند آن . (ناظم الاطباء). صدای رسیدن گرز و شمشیر و جز آن به چیزی : ز کوب گرز و تر
تنبیدنلغتنامه دهخداتنبیدن . [ تَم ْ دَ ] (مص ) بمعنی لرزیدن و طپیدن و حرکت کردن باشد. (برهان ). لرزیدن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (فرهنگ رشیدی ). لرزیدن و طپیدن و بی آرام شدن
تنبیدنلغتنامه دهخداتنبیدن . [ تُم ْ دَ ] (مص ) در تداول ، افتادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || خراب شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
تنجیدنلغتنامه دهخداتنجیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) بمعنی پیچیدن و درهم فشردن باشد.(برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درهم کشیدن و سخت وتنگ کشیدن . (ناظم الاطباء). شاید از ریشه ٔ تنگ بم