تنپرورفرهنگ مترادف و متضادبیحال، بیعار، بیکاره، تنآسا، تنبل، تنپرست، خوشگذران، راحتطلب، تنآسان ≠ زرنگ
تن پرورلغتنامه دهخداتن پرور. [ تَم ْ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) خودنواز و خودپرور و کسی که خود را پرورش می کند و می نوازد. (ناظم الاطباء). تن آسای . تن پرست . آنکه تن وی معبود وی باشد.
تنپروریفرهنگ مترادف و متضاد۱. بطالت، بیکارگی، تنآسانی، تنآسایی، کاهلی، راحتطلبی، تنبلی ≠ سختکوشی ۲. خوشگذرانی
تاپورلغتنامه دهخداتاپور. (اِخ ) اقوامی بودند که قبل از آریائیان در مازندران (طبرستان ) ساکن بوده و مسکن آنان را تاپورستان نامیده اند که بعدها طبرستان شده ... بنابر روایت دلیوس دو
ترور کردنلغتنامه دهخداترور کردن . [ ت ِ رُرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قتل سیاسی با اسلحه . و رجوع به ترور شود.
تامرورتلغتنامه دهخداتامرورت . [ ] (اِخ ) بزرگترین شهر ولایت نفیس است و در آن نهری است که از کوه های درن سرچشمه گرفته که از مشرق بمغرب جریان دارد و وارد دریاشود. (از نخبةالدهر دمشقی
بیعارفرهنگ مترادف و متضاد۱. تنآسا، تنپرور، کاهل ≠ کاری، کوشا، زرنگ ۲. تنلش، سستعنصر ۳. پست، بیآزرم، بیحمیت، بیشرم ≠ باآزرم ۴. بیحیا، بیغیرت، بیرگ، لش ≠ غیرتمند
بیکارهفرهنگ مترادف و متضادبیمصرف، تنبل، تنپرور، کاهل، لش، مفتخوار، مهمل، ول، ولگرد، بیهودهگرد، هرزهگرد، ولو، هنجام، هیچکاره ≠ زرنگ، شاغل
بیحالیفرهنگ مترادف و متضاد۱. تنآسانی، تنپروری، رخوت، سستی، ضعف، فتور، کسالت، وهن ≠ توانمندی ۲. بیعرضگی، وارفتگی ۳. بیدلی، خمودی ≠ زندهدلی
تکاسلفرهنگ مترادف و متضاد۱. تنآسایی، تنپروری، تهاون، خمودی، سستی، تنبلی، کاهلی ≠ تلاش، جدیت، جهد ۲. کاهلی نمودن، سستی کردن، کاهلی کردن، سستی ورزیدن ≠ جهد کردن، کوشیدن ۳. کسل شدن